دانشـنامه موضوعی علوم قـرآن و حدیث

موضوعات مطالب

هرگاه متکلم درصدد بیان تامّ نباشد و گفتار را و به روشنی بر مرادش دلالت نکند چنین کلامی را مجمل گویند و هرگونه شمول از آن استفاده نمی‌شود مانند ( اقیموا الصلاه ) و ( اتواالزکوه ) و ( کتب علیکم الصیام ) و ( الله علی الناس حجّ البیت ) و...که صرفاً در صدد اصل تشریع نماز و زکات و روزه و حج است و فاقد اطلاق است البته تبیین این مجملات در سنت آمده و تفاصیل و جزئیات این فرائض در کلمات معصومین بیان شده‌است که‌آنها را مبنیّنات گویند و اساساً أخذ به مجملات به هیچ وجه جائز نیست ، مگر برای اثبات مشروعیت . مجمل و مبیّن در غیر احکام نیز در قران فراون است .بعد از بیان مجمل ، مفهوم مبیّن به خوبی روشن می‌گردد مبیّن آنست که اجمال مجمل را بر طرف ساخته و مفهوم آنرا آشکار کند .

اقسام تبیین :

تبیین گاه متصل به کلام است مانند : ( من الفجر ) که به ( یتبین لکم الخیط الابیض من الفجر الاسود ) متصل است تا مقصود از خیط متمایز از خط اسود معلوم گردد که همان طلوع فجر است.گاهی تبیین منفصل است و بیشتر تبیینات قرانی از این قبیل است . این مبینات غالباً در آیات دیگر ذکر شده‌است و جمله‌ی معروف القران یفسّر بعضه بعضاً ناظر بر همین معناست .

مثلاًدرآیه:« یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله وللرسول إذا دعاکم لما یحییکم واعلموا اَنَّ الله یحولُ بین المرء و قلبهِ»‌

ابهام در کلمة یحولُ ...است و این ابهام با آیه‌ی «‌ و لاتکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم»مرتفع می‌شود.مقصود از یحول همان نسیان ذات است که بزرگترین فاجعه در حیات بشر است .و گاه تبیین با سنت انجام می‌شود مانند ( اقیموا الصلاة )و...که بیان و شرح تفاصیل آن در سنت آمده‌است ، که بدان قبلاً اشاره‌شد. در پایان این بحث مثالی دیگر از مبیّنات قرانی می‌آوریم :

« اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین»ما را به راه راست هدایت کن راه کسانیکه به آنان نعمت داده‌ای نه خشم گرفته‌شدگان و گمراهان .

در این آیه شریفه مراد از انعمت علیهم مشخص نیست . کسانیکه نعمت به آنان اعطاء شده کیانند ؟

با تدبر در آیه‌ای که در ذیل می‌آید متوجه می‌شویم ظرفهای مستعد نعمت ، کسانی هستند که خدا و رسول را اطاعت کنند و مدارجی از کمال و ترقی را طی کرده‌باشند ، آنان انبیاء ، صدیقین ، شهدا و صالحین هستند آنان را بعنوان رفیق خود برگزینند .

« و من یُطع الله و رسولَ فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیینَ والصدّیقین والشهداء والصالحین و حَسُنَ اولئک رفیقاً»

کسانیکه از خدا و رسول تبعیت کنند همنشین با نعمت داده‌شدگان از انبیا و صدیقین و شهیدان و صالحان و آنها دوستانی شایسته‌اند .


برای مطالعه‌ی بیشتر در این زمینه به منابع ذیل مراجعه نمائید :

 · الاتقان فی علوم القران ، جلال الدین سیوطی ، نوع مربوطه

· التمهید فی علوم القران ، آیت الله معرفت ، فصل مربوطه

· مناهل العرفان ، زرقانی ، مبحث مربوطه

· مباحث فی علوم القران ، دکتر صبحی صالح ، بخش مربوطه

· تفسیر المیزان ، علامه طباطبایی ، ذیل آیات مربوطه به این علوم

· البرهان فی علوم القران ، زرکشی ، بخش مربوطه

· مجمع البیان فی علوم القران ، امین الاسلام علامه طبرسی ذیل آیات مربوطه

· علوم قران عند المفسرون ، دفتر فرهنگ و معارف ، قم انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی سال 1375

· تاریخ قران ،دکتر حجتی 

·   تاریخ قران ، آیت الله معرفت

ســــمانه حســــن

مطلق آنست که بر معنای که در جنس خود عمومیت دارد دلالت کند مانند رجل که عام همة افراد زیر مجموعة خود را دربر‌می‌گیرد ولی مطلق حالات و اوصاف افراد زیر مجموعة خود را شامل می‌شود . حال اگر لفظی اطلاق مطلق رااز بین ببرد و آن را جنبه‌ی خصوصیتی بدهد آنرا مقید گویند مانند رجل دانشمند ، با این قید دیگر رجل غیردانشمند را شامل نمی‌شود ، البته رجل دانشمند خود نیز برافراد تحت خود اطلاق دارد و این اطلاق نیز با قیدی دیگر مثلاً عادل شکسته می‌شود .

«‌ فاذا دفَعتم الیهم اموالهم فاشهدا علیهم و کفی بالله حسیباً»

هنگامی که اموال ایتام را به آنها واگذار می‌کنید بر آنها شاهد بگیرید و خداوند برای محاسبه کافیست .شاهد در این آیه مطلق است و مقید آن اخبار و احادیث عدیده‌ایست که عدالت رادر شاهد لازم میداند زیرا اگر شاهد عادل نباشد و احتمال دروغ در وی راه داشته باشد شهادت وی اعتباری ندارد .کمااینکه این قید ( قید عدالت ) در نویسنده قرار داد قرض قضاوت و حکومت وصیت طلاق و...آمده است .



ســــمانه حســــن

عام لفظی است که تمام افرادی که صلاحیت دارند در ضمن آن جمع شوند ، در بر گیرد .و الفاظ مخصوصه‌ای دارد واز جمله‌ی آنها  ( کل ، الذی ، التی ) است .الفاظ عام در قران بر سه نوعند :

قسم اول: عموماتی هستند که بر عموم خود باقی می‌باشند و به موردی خاص تخصیص نجورده‌اند .

« کلُّ نفسٍ ذائقة الموت» هر کسی طعم مرگ را می‌چشد .

«‌ ان الله کان بکل شئٍ علیما» که خداست به همه چیز داناست .

قسم دوم:  عموماتی هستند که از ابتداء نزول . مراد از آنها خصوص بوده است .

« انا اعطیناک الکوثر»ما کوثر را به تو اعطا کردیم .

کوثر عام است و ممکن است شامل هر نعمتی بشود اما بنابر عقیدة غالب مفسرین ، نعمت وجود حضرت زهرا (س) می‌باشد .

« یطعمون الطعام علی حبّه مسکسناً و یتیماً و اسیراً »  : و غذای خود را با اینکه بدان نیاز دارند به مسکین و یتیم و اسیر می‌دهند .

ظاهر این آیه شامل هر کسی می‌شود اما بنا بر شأن نزول ، آیه قطعاً در مورد عده‌ای خاص یعنی حضرت علی و حضرت زهرا و حسنین علیهم السلام نازل شده است .

قسم سوم: عموماتی هستند که تخصیص خورده‌اند و عمومیت آنها باقی‌نمانده است ، چنین عموماتی در قران بسیار زیادند ، به طوریکه در مثَل آمده است :

 ( ما من عامٍ الا و قد خُص ) هیچ عامی نیست مگر اینکه تخصیص خورده‌است .آنچه که عام را تخصیص می‌دهد گاهی در ذیل همان آیه بدون فاصله  ذکر می‌شود . چنین تخصیص دهنده‌ای را مخصص متصل مینامند . مانند :

« کلُّ الطعام کان حلّاً لبنی اسرائیل الا ما حرّم اسرائیل علی نفسهِ من قبل ان تنزّل التوراة ...»

همه غذاهای پاک بر بنی اسرائیل حلال بود جز آنچه که یعقوب پیش از نزول تورات به خود حرام نموده‌بود .

با توجه به بخش آخر آیه ( الا ما حرم ) متوجه می‌شویم عمومیت قسم اول از بین نرفته است و دیگر هر غذای بر بنی اسرائیل حلال نیست بلکه تنها غذاهای حلال است که آنها قبل از نزول تورات بر خود حرام نکرده‌اند .ولی گاهی مخصص درآیه‌ی دیگر و حتی در اخبار و احادیث ذکر می‌شود چنین تخصیص دهنده‌ای را مخصص منفصل می‌نامند . مانند :

« والمطلقات یتربّهنَّ بانفسهنَّ ثلاثه قروء» زنان طلاق داده‌شده باید به اندازة سه بار عادت و پاکی ، عدّه نگه دارند .

در این آیه عدّه همه زنان سه بار عادت و پاکی بیان شده ، این حکم کلی به آیة 4 از سوره طلاق تخصیص خورده‌است که می‌فرماید : عدة زنان آبستن ، وضع حمل آنهاست

 « واولات الاحمال اجلَهنَّ ان یضَعنَ حملهنَّ » عده زنان آبستن به وضع حمل آنهاست .

« السارق و السارقه فاقطعوا ایدیهما ...» اطلاق این آیه شامل هر نوع سرقتی می‌شود و شامل هرسارقی می‌گردد ، ولی اخبار واحادیث برای قطع دست سارق شروطی وضع کرده‌اند ازجمله اینکه : سارق بالغ و عاقل باشد ، از مکان محفوظی سرقت کند ، کسی وی را مجبور نکرده باشد و...


برای مطالعه‌ی بیشتر در این زمینه به منابع ذیل مراجعه نمائید :

 1. الاتقان فی علوم القران ، جلال الدین سیوطی ، نوع مربوطه

 2.التمهید فی علوم القران ، آیت الله معرفت ، فصل مربوطه

3.مناهل العرفان ، زرقانی ، مبحث مربوطه

4. مباحث فی علوم القران ، دکتر صبحی صالح ، بخش مربوطه

5.تفسیر المیزان ، علامه طباطبایی ، ذیل آیات مربوطه به این علوم

 6.البرهان فی علوم القران ، زرکشی ، بخش مربوطه

7.مجمع البیان فی علوم القران ، امین الاسلام علامه طبرسی ذیل آیات مربوطه

8. علوم قران عند المفسرون ، دفتر فرهنگ و معارف ، قم انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی سال 1375

9.تاریخ قران ،دکتر حجتی 

10.تاریخ قران ، آیت الله معرفت


ســــمانه حســــن

ادوات قصر چهار قسم است : عطف بدن ، نفی و استثناء ، حرف انما و تقدیم آنچه می بایست متاًخر بیاید .

    عطف بدن : مانند زید شاعر لا عالم . حرف نفی لا در اینجا کار عطف را تؤام با نفی انجام می دهد . در این قسم تمام اقسام قصر اعم از حقیقی و اضافی قصر موصوف بر صفت یا قصر صفت بر موصوف مانند زید شاعر لا عمرو متصورات .

     نفی واستثناء : مانند ( الیس زید الا شاعراً ) زید جز شاعر بودن ، صفت دیگری ندارد که با آوردن اًدات نفی (لیس ، ما ، لا ، ان نافیه ، لم یکن و غیره ) و ادات استثناء ( الا ) قصر تحقق می یابد . در این قسم نیز انواع قصر می تواند تصور شود .

     انما ، در حصر به انما شرط است که محصور علیه متاًخر از محصور واقع شود ، مثلاً در حصر موصوف در صفت با یستی صفت متاًخر باشد ، مانند انما زید شاعر ، یعنی زید جز شاعر بودن صفت دیگری ندارد و در حصر صفت بر موصوف بایستی موصوف متاخر گردد ، مانند ( انما الشاعر زید ) یعنی شاعر زید است و شاعر دیگری نیست .

     تقدم آنچه متاخر بودن آن شرط است ، واژه های به کار رفته در کلام هر کدام جایگاهی دارد ، که اگر بر جایگاه خود تقدم یافت ، افادة حصر می کند مانند ( ایاک نعبد و ایاک نستعین ) جایگاه مفعول متأخر است ، ولی این تقدیم ، برای افدة حصر است یعنی تو را عبادت می‌کنیم و تنها تو را استعانت مجوییم .

   مثالهایی از قصر و اقسام آن در قران :

قصراضافی و موصوف بر صفت: 

« و ما محمد الا رسول » محمد جز صفت رسالت صفتی دیگر ندارد. 

« ان حسابهم الا علی ربی»حساب‌آنان‌منحصراًدرنزدخداست».«  انما المسیح عیسی بن مریم رسول الله »

       قصر صفت بر موصوف:

« انما حرّم علیکم المیته والدم ولحم الخنزیرِ» یعنی حرمت فقط این اشیاء را در برمی‌گیرد نه غیر از آنها را .

ســــمانه حســــن

قصر آن است که کلام دارای دو دلالت مثبت و منفی باشد ، چیزی را اثبات و چیز دیگری را منفی فراگیر است مانند کلمه‌ی توحید ، که جز خدا ، دیگر خدایان به طور کلی و فراگیر نفی شده‌اند ولی قصر اضافی ، نسبی است و به محدوده‌ی خاصی نظر دارد ، مانند آنکه کسی گمان دارد : فلانی هم عالم است و هم شاعر ، آنگاه به او بگویی آن شخص تنها عالم است و بس ، یعنی شاعر نیست . این نفی ، صفات دیگر را از او نفی نمی‌کند . قصر اضافی سه گونه است :

 قصر قلب : در این قسم مخاطب گمان دارد زید شاعر است نه عالم ، به او گفته می ‌شود:( زید عالم لا شاعر ) عکس آن چیزی که گمان کرده است .

  قصر افراد : در این قسم مخاطب گمان می ‌کند که زید هم شاعر است و هم عالم . به او گفته می‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌شود:( زید عالم لا شاعر ) یعنی تنها عالم است و شاعر نیست .

 قصر تعیین : در این قسم مخاطب تردید دارد که زید شاعر است یا عالم و می ‌خواهد بداند کدام است. به او گفته می شود : ( زید عالم لا شاعر ) و یکی از دو صفت که آن شخص تردید دارد اثبات و دیگری نفی می شود .

قصر - چه حقیقی و چه اضافی - به دو گونه است : قصر صفت بر موصوف یا قصر موصوف بر صفت در قصر صفت بر موصوف مراد آن است که چنین صفتی جز در موصوف یاد شده وجود ندارد ، مانند صفت الو هیت که منحصراً خاص باری تعالی . ( لا اله الا الله ) خدایی جز او نباشد و یا آنکه گویی : ( زید شاعر لا عمرو ) تنها زید شاعر است نه عمرو . در قصر موصوف بر صفت مراد آن است که موصوفی در صفت منحصر است و صفت دیگری ندارد . مانند مثال‌ های یاد شده : زید شاعر لا عالم . زید تنها شاعر است و عالم نیست . 

ســــمانه حســــن