الف)
تعریف
در
این فصل بحث در مورد یکی از مسائل مهمی است که با تدریجی بودن نزول قران ، ارتباط
تام دارد که از آن به سبب نزول یا شأن نزول تعبییر میشود .به طور کلی آیات به دو
دسته تقسیم میشود :
اول:
آیاتی که بدون سبب خاص و تنها به خاطر هدایت و ارشاد عموم مردم نازل شدهاند .
دوم:آیاتی
که نزول آن به انگیزهای خاص بودهاست . بسیاری از آیات ویا سور قران ناظر بهحوادث
واتفاقاتی بودهاست که در طول مدت بعثت پیامبر به وقوع میپیوستهو یا سؤالاتی از
ان حضرت میشده ودر حقیقت زمینههایی بوجود آمده تا آیه یا آیات بلکه سورهای نازل
گردداین شرایط و زمینهها را سبب یا شأن نزول آیه نامند.به
عنوان مثال در آیه 158 بقره ( فلا جناح علیه ان یطوّفَ بهما...) ظاهر آیه بدون
ملاحظة شأن نزول این است که سعی بین صفا و مروه جایز است ولی با توجه بهاینکه عرب
جاهلیت بر دو قلة صفا و مروه دو بت گذاشته بودند و هنگام سعی آنها را لمس مینمودند
ولذا مسلمانان در اعمال حج اکراه داشتند که سعی را انجام دهند . بر این اساس آیه
میفرماید شما را باکی نیست در انجام سعی،یعنی شما اکراه نداشته باشید، سعیخود
را انجام دهید ، واین تنها بیانجوازسعینیست بلکه از این بیانوجوبسعی استفادهمیشود.
ب
) فواید شناخت اسباب نزول
اول:
شناخت علت وفلسفهای که باعث تشریع حکمی در قران گردیده است .
دوم
:هر سخن در مواقع مختلف ، معانی مختلفی میدهد
و برای دک درست سخن، فهمِ جهات خارجی و قرائن دیگر نیز لازم است . تشخیص این که
مراد سخن ، استفهام ، توبیخ ، سرزنش، تأکید ،واحیایاً استهزاء است بستگی به چگونگی
بیان آن و قراین و امارات دیگر دارد. شناسایی سبب نزول نیز مانند دیگر قراین و
امارات برای درک معانی و کلام خداوند ضروری است.
سوم
: گاه در آیهای ویادرحکمیتوهمحصر میرود
وبیانسبب نزول موجبدفعچنینتوهمیمیشود.
چهارم:
اساساً تفسیر آیات قران بدون وقوف بر
داستان نزول آن امکان ندارد . در حقیقت این فایده را میتوان ملخّص و نتیجة فواید
دیگر دانست.
ج)
عمومیت لفظ یا خصوصیت سبب
گرچه
این بحث ، بحث اصولی است و باید در جای خود مطرح گردد اما مفسران به پیروی از
علمای علم اصول در زمینة روایتی که برای آیاتن ، مشاهدة نزولخاصی را بیان میکنند
گفتهاند که انچه مهم است نص قرانی است که معناع عام و فراگیر دارد . اگرآیهمعنای
عامی داشته باشد گرچه سبب خاصی باعث نزول آن شده است تنها به افراد مربوط به ان
سبب محدود نمیگردد، بلکه شامل افراد سببو غیر سبب نیز می شود . جلال الدین سیوطی
در الاتقان میگوید: « عموم لفظ معتبر است چرا که آیاتی در اسباب خاصی نازل شدهاست
ولی در عمومیت مفاد آن آیات اتفاق نظر وجود دارد مثل نزول آیه ظهار در شأن سلمة بن
صخر وآیة لعان در شأن هلال بن امیّهاست»
اساساً اگر مفادآیات را مختص به مورد نزولش بدانیم بسیاری از آیات قران کریم
کاربرد خویش را از دست میدهند و در قران کتابی مربوط به گذشتهاگشته پیامی برای
آیندگان ندارد .
د)
میزان اعتبار روایات اسباب نزول
تا
اینجا اهمیت و مدجلیت شأن نزول را در فهم آیات قران دانستیم اینک لازم است از ایننکته
بحثکنیم که
شأن نزولهاییذکر شده برای آیات و سورها تا چه حد قابل اعتماد و اعتنا هستند ،در
این زمینه به چند مطلب ذیل توجه فرمایید :
1
- میدانیم تفاسیر شیعه و سنی پیرامون بسیاری از ایات قران شأن نزولهای مختلفی نقل
کردهاند این شأن نزولها اگر مستند به پیامبر(ص)یا معصومین(ع) باشند به منزلة
اخبار و احادیث میباشند و بنابر این تا تمامی سلسلهی اسناد آنهادر کتب رجالی
توثیق نشدهباشد قابل اعتماد نبوده و مطلبی را اثبات یا نفی نمیکند و البته اگر
مستند به آنان نباشند بدون تردید بعنوان دلیل و مدرک قابل اعتماد نخواهند بود .
2-
علاوه بر توجه بهاسناد شأن نزولها نکتهی مهم دیگر اختلاف شأن نزولهای ذکر شدهبا
هم است برای یک آیه ، چندین شأن نزول ذکر شدهاست که با هم تفاوت دارند .شأن نزولهای
مخالف و متفاوت گویای این مطلب است که در واقع شأن نزول نبودهاند بلکه حوادث
ووقیعی بودهاند که بعداً اتفاق افتاده است و چون آنهارا مطابق آیات دیدهاند در
کنار هم ذکر کردهاند .
3ـ برخی از شأن نزولها از طریق علماء ودانشمندانِ یهودی وارد شدهاند
و بدیهی است که اینها جز ضربه زدن بر پیکر معانی آیات قران نداشتهاند ، آنها
ازاین راه میخواستند ذهن مسلمین را از معنای اصلی ایه منصرف کنند و افکار
مسلمانان را با مفاهیم جزئی مشغول نمایند و حداقل در فهم معنای حقیقی آیات تشکیک
ایجاد کنند .
4
- در زمان حکومت بنی امیه ، عناد با اهل البیت (ع) شدت گرفته بود تا حدی که برخی
ازبظاهر مسلمانان ، لعن وسبّ مولای موحدان حضرت علی بن ابیطالب (ع) را واجب شرعی
میشمردند در آن عصر عدهای بر این تلاش بودند تا آیاتی را در شأن اهل بیت نازل
شده بود تفسیر به رأی نموده و احادیثی را بعنوان شأن نزول جعل کنند تا حداقل اتقان
شأن نزول اصلی را بشگنند لذا ودر کنار بسیازی از ایاتی که در شأن حضرت امیر (ع)
نازل شده است این کلمات نیز گنجانده شده است
(نزلت فی ابی بکر ) (نزلت فی عمر )یعنی این آیه در مورد ابی بکر و عمر نازل
شده است .
5
- یکی از مدرکهای پذیرفتن شأن نزولها عقل است ، در برخی ازشأن نزولهای نقل شده ار
طریق اهل سنت ضروریات دینی نادیده گرفتهشده است و مقدسات مذهبی هتک گردیده است .
طبیعی است شأن نزول چنین اوصافی داشته باشد از جعلیات و موضوعات است و بایستی دور
ریخته شود. جلال الدین سیوطی درمقام حل این مسئله این
مشکلات برآمده و از اعتبار روایات دفاع نمایند ومیگوید:بسیاری
از مفسرین برای تزول یک آیه ، اسباب متعددی را ذکر کردهاند کهدر این مورد باید
به تعبییر آنها نظر نمود :
الف) اگر روایتی بگوبد این آیه ( نزلت فی کذا ) و روایت دیگر بگوید : (نزلت فی کذا ) و
مسألة دیگری را ذکر نماید مراد تغییر آیه است نه سبب نزول و اگر لفظ آیه شامل هردو
شود میان دو قول تنافی وجود ندارد ، این موارد نباید در اسباب نزول درج گرددو بلکه
لازم است در تألیفات احکامالقران ثبت شود .
ب) اگر یک روایت تعبیر کند ( نزلت فی کذا ) و دیگری به ذکر سببی خاص بر خلاف آن
تصریح نماید همین مورد اعتماد است واولی استنباط میشود .
ج) اگر روایتی سببی را و روایت دیگر سبب دیگری را ذکر کنند در صورتی که سند یکی
ازآندو صحیح باشد همان قابل اعتماد است .
د) اگر صحت سندِ هردو یکسان باشد به واسطه مرجّحاتی نظیر شاهد ماجرا بودن یک راوی ،
یکی را بر دیگری ترجیح میدهیم .
ه) اگر فاصله زمانی میان اسباب زیاد باشد ، در این صورت باید قائل به تعددو تکرر
نزول باشیم .
علامهطباطباییدر
کتاب قران در اسلام در بررسی و تحلیل روایات اسباب نزول به دلایلی حجیت آنها را
مورد تردید قرار میدهد :
اولاً
از بسیاری از سیاق آنها پیداست که راوی ارتباط نزول آیه را در مورد حادثه و واقعه
به عنوان مشافمه و تحمل و حفظ به دست نیاورده بلکه قصّهرا حکایت میکند ، سپس
آیاتی ر که از جهت منا مناسب قصه است ، به قصه ربط میدهد ودر نتیجه سبب نزولی که
ذکر شده ، سبب نزولنظری و اجتهادی است ، نه سبب نزولی که از راه مشاهده و ضبط
بدست آمده باشد .
گواه
اینسخن آنست که در خلال این روایات ، تناقضبسیار به چشم میخورد . به این معنا
که در بسیاری از آیات قران در ذیلهر آیه ، چندین سبب نزول مناقضهمدیگر بهنقلشدهکه
هرگز با هم جمع نمیشوند . حتیگاهی از یک شخص مانند ابن عباس در یک آیه چندین سبب
نزول روایت شده است . در اینجا باید براین نکته اشاره کردکه سخن علامه مبتنی بر
این سخن واحدی است که گفته است :
سخندر
زمینة اسباب نزولجز به روایت و شنیدن ازآنانکه شاهد وواقف برنزولآیات بودهاندمجازنیست. علامه
در ادامه میگوید :« ورود این اسباب نزول متناقض ، یکی از این دو عمل را بیشتر
ندارد : یا باید گفت این اسباب نزول ، نظری هستند نه نقلی محض ، ویا باید گفت همة
روایات ویا بعضی از آنها جعل گردیدهاند بارخداد چنین احتمالی ،روایات اسباب نزول
اعتبار خود را از دستمیدهد وحتی صحیح بودن خبر از جهت سند ، سودی نمیبخشد ،زیرا
احتمال دسیسه یا اعمال نظر در جای خود باقی است».
ثانیاً ثابت
شده است که در صدر اسلام مقام خلافت از ثبت حدیث و کتابت آن شدیداً منع میکرد
واین ممنوعیت تقریباً تا پایان قرن اول ادامه داشت . این رویه راه نقل به معنارا
بیشتر از حد ضرورت به روی راویان و محدثان باز کرد . تغییرات اندک که در هر مرتبهی
نقل روایت پیش میآمد کمکم روی هم انباشته میگردید ، به طوریکه گاهی اصل مطلب از
میان میرفت .انسان
گاهی به روایاتی بر میخورد که در قصهای که مشترکاً به شرح آن میپردازند، هیچ وجه
مشترکی ندارند.حال
چه باید کرد ؟ آن همه فوایدی که برای اسباب نزول ذکر کردیم با واقعیت وجود
روایات جعلی یا حدسی و اجتماعی چگونه بکار
میایند ؟ حق اینست که اگر خبر و روایت ، متواتر ویا قطعی الصدور بود به مفاد آن
ترتیب اثر میدهیم و اگر چنین نبود آن روایت را به آیة مورد بحث عرضه میکنیم و در
صورتی که مضمونآیه قراینی که در اطراف آیه موجود است با آنسازگار بود بهروایت
سبب نزول اعتماد مینماییم وبدین ترتیب اگر چه مقدار زیادی از روایات اسباب نزول
از درجةاعتبار ساقط میگردنند اما باقیمانده معتبر وقابل اعتنا است .
برای
مطالعهی بیشتر به منابع ذیل مراجعه نمائید:
1. ابن
شهر آشوب ، محمدبن علی ، اسباب النزول
2. اسباب
نزول ، دکتر حجتی
3. لباب
النقول فی اسباب النزول ( کاوشهایی در علوم قران ) چاپ اول ، تهران دفتر نشر فرهنگ
اسلامی
4.اسباب
النزول ، واحد نیشابوری ، ترجمهی محمد جعفر اسلامی ، بنیاد علوم اسلامی، 1362