دانشـنامه موضوعی علوم قـرآن و حدیث

موضوعات مطالب

1.سوگند لغو :

مراد از آن سوگندی است که بدون قصد ونیت قبلی آورده شود چنین سوگندی در دل رسوخ ننموده و صرفاً لقلقة زبان و اثر تکلیفی ندارد . قران در این باره می‌فرماید: « لا یؤاخذکم الله بالغو فی ایمانکم ولکن یؤاخذکم بما کسبت قلوبکم والله غفور حلیم » خداوند شما را به سوگنده‌هایی که بدون توجه یاد می‌کند مؤاخذه نخواهد کرد اما آن دسته از سوگندهای که از قلوب شما بر‌می‌آیدمؤاخذه دارد و خداوند آمرزنده و مهربان است .

2.سوگند غَموس :

سوگندی است که بر حبس اموال ای حقوق دیگران به دروغ یاد می‌شود ، اصطلاحاً ( یمین غموس ) مینامند . وجه نامگذاری این سوگند به غموس اینست که غموس از ماده غمس بوده و به معنای دخول است ، وچنین سوگندی موجب دخول سوگند خورنده در آتش است . امام‌صادق در این‌باره می‌فرماید: «اما سوگندی که موجب دخول در آتش است آنست که کسی به ظلم بر مال یا حق کسی سوگند خورد ، چنین سوگندی سوگند غموس است و موجب آتش بوده است و در دنیا کفاره‌ای ندارد.»

 3.سوگند منا شده :

به سوگندی گفته می‌شود که شخصی قسم یاد کند براینکه فرد دیگری عملی را انجام دهد یا ترک کند . مثلاً سوگند یاد می‌کند که مهمانش خوردن غذا را بخورد . چنین سوگندی اثر تکلیفی ندارد و صرفاً احترام و اکرام به مخاطب است. از امام صادق (ع) سؤال می‌شودشخصی سوگند یاد میکند ک دوستش عملی را انجام دهد ، امام در پاسخ می‌فرماید :  « لیس علیه شئٌ انّما اراد اکرامهُ»

 4.سوگند گذشته :

به سوگندی می‌گویند بر انجام یافتن یا ترک عمل یا سخنی در کذشته . چنین سوگندی احکام متعددی باعتبار تعدد متعلق دارد . واز جملة آنها : این نوع از سوگند برای احقاق حق یا دفع مفسده‌ای مانند رفع ظلمِ ظالم ادا شود هرچند دروغ باشد واجب می‌باشد .

اگر برای اثبات حق مادی و دنیوی که مقدار آن اندک است ادا شود و یا خبر از فعلی یا سخنی در گذشته بدهد و یا...اگر به راست اقامه شود مکروه است ولی اگر دروغ باشد حرام می‌باشد .چنین سوگندی اگر برای اصلاح ذات بین و رفع اختلاف و کدورت بین دوستان صورت پذیرد ، مستحب است .

 5.سوگند مستحیل :

به سوگند یمی‌گویند که بر عملی محال تعلق گیرد، مثلاً سوگند یاد کند همانند پرندگان پرواز کند ، چنین سوگندی لغو است و اثر تکلیفی ندارد البته در صورت امکان بایستی شبیهی از آن را عملی ساخت .

6.سوگند عقد :

این سوگند به سوگندی اطلاق می‌شود که بر انجام فعلی یا ترک ان در آینده آورده شود چنین سوگندی شرائطی دارد و از جمله : یادکننده‌ی سوگند بایستی بالغ . عاقل باشد و با قصد جدی و اختیار خود سوگند یاد کند . با وجود این شرایط عمل به متعلق این سوگند واجب شرعی است ودر صورت تخطی از آن علاوه برانجام گناه ومعصیت کفاره‌نیز دارد .( مقدار کفاره حنث قسم ( شکستن قسم ) اطعامِ ده مسکین یا پوشاندن آنان ودر صورت عدم امکان یکی از این دو ، سه روز روزه است .)



ســــمانه حســــن

سوگند تأکیدی است که در کلام برای نشان دادن اهمیت مطلب به‌کار می‌رود . در قران نیز طبق شیوه‌های کلام عرب از این روش استفاده شده‌است . البته در مواردی که امر مهمی در میان بوده و بن تأکید مُغَلَّط ( تأکید مضاعف و چند برابر ) نیاز باشد ، بدین معنا که تنها تأکید ساده کفایت نکند ، چه در آن صورت از ادوات ( ابزارخاص ) تأکید استفاده می‌شود نه سوگند و نیز سوگند به چیزی یاد می‌شود که خود از اهمیت ویژه‌ای برخوردار باشد به گونه‌ای که مورد توجه و عنایت به ( مُقسَم علیه ) نیز ثابت و استوار و مورد قبول همگان می‌باشد. پس سوگند آمیخته‌ای از تأکید و تشبیه است ، بعلاوه اهمیت مقسم به و مقسم علیه را نیز می‌رساند . از این مطلب پاسخ دو پرسش روشن می‌شود :

1. چرا خداوند سوگند یاد می‌کند ؟

2. چرا به چیزهایی از قبیل درخت یا برخی زمانها و مکانها قسم یاد می‌کند ؟

جواب : اولاً طبق شیوه‌ی کلام ، عرب در موارد مقتضی برای تأکید مطلب از سوگند - که تأکید مغلط است - استفاده می‌کند ، ثانیاً سوگند آمیخته‌ای از تشبیه و توکید است . عناصر تشکیل دهندة سوگند عبارتند از :

1.(مقسَم به ): آنچه به ان سوگند یاد میشود.

2.( مقسَمٌ علیه ): آنچه بر آن سوگند یاد میشود.

3.(حرف قسَم ): ادوات و ابزاری که بدان سوگند صورت می‌گیرد.

4.( حرف جواب قسم ): حروفی که بر سر جواب قسم در می‌آیند و مقسم علیه را مشخص می‌سازند.

مقسم‌به در کلام انسانها ، ذات و صفات حق تعالی است و یا احیایاً جای یکدیگر ،مانند : لعمرک یا لعمری ، قسم مشروع ، که آثار شرعی برآن شود ، تنها قسم به ذات و صفات حق تعالی‌است .مقسوم‌علیه،هر امر مهمی است که نیاز به تأکید مضاعف دارد .

حروف قسم: باء ، واو و لام است . واو ، تاء و لام در قران آمده ، ولی باأ در قران نیامده است با آنکه اصل در حروف قسم باء و بقیه به آن ارجاع می‌شوند ، لذا  ( والله ) به ( اقسم باالله ) تفسیر می‌شود.



ســــمانه حســــن

در آغاز 29 سوره از قران حروفی دیده می‌شود که با تقطیع و با اسم هر حرف خوانده می‌شوند . مجموع این حروف 78 حرف است که با حذف مکررات ، 14 حرف می‌شود ، یعنی نصف حروف هجه ، که 28 حرف است . این حروف از نظر تعداد حروف 5 دسته هستند :

1. دستة اول یک حرف دارند :

· ص ( سوره صاد )

·ق ( سوره قاف )

·ن ( سوره قلم )

2. دستة دوم ، دو حرف دارند :

· حم ( سوره‌های غافر ، فصلت ، زخرف ، دخان ، جاثیه ، احقاف  )

·طس (سوره نمل )

·طه ( سوره طه )

·یس ( سوره یس )

3. دستة سوم ، سه حرف دارند :

·الم ( سوره‌های بقره ، آل عمران ، عنکبوت ، روم ، لقمان ، سجده )

·الر ( یونس ، هود ، ابراهیم ، یوسف ، حجر )

·طسم ( شعرا ، قصص )

4. دستة چهارم ، چهار حرف دارند :

·المص ( اعراف )

·المر ( رعد )

5ستة پنجم ، پنج حرف دارند :

·کهیعص ( مریم )

·حم‌عسق ( شوری)

دربارة حروف مقطعه نظرهایی مختلف رائه شده است  ( شاید بیش از بیست نظریه ) ولی زیر بنای این گفته‌ها را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد:

1.حروف مقطعه از متشابهات قران می‌باشد که هرگز قابل حل نبوده و از جمله‌ی مجهولات مطلق است و از راه علمِ به آن ، کاملاً بر مردم بسته است.

2.رموزی هستند میان خدا و رسول ، که جزاولیای مقرّب الهی کسی به آن راه ندارد . « لا‌یمسّه الاالمطهرون»

3.این حروف صرفاً مجرده هستند و نه رمز اشاره‌اند و نه معنایی جز خاصیت آوایی دارند . حکمت آوردن این حروف در اوایل سوره‌ها از محدوده‌ی الفاظ و اصوات تجاوز نمی‌کند. شاید این قول درباره‌‌ی حروف مقطعه - علاوه بر اینکه رموزی بین خداوند و پیامبر می‌باشد - وجیهتر به نظر می‌رسدکه این حروف اشاره به این مطلب دارد که قرانیکه شما ازآوردن آن عاجزید از همین‌حروف بوجود آمده است .



ســــمانه حســــن

در لغت عرب واژه‌هایی وجود دارد که ریشه عربی ندارد و از لغتهای مجاور گرفته شده است و این یک امر طبیعی به شمار می‌رود و در تمامی زبانهای زنده و گذشته براثر مجاورت ورفت و آمدها ، لغات نیز دادو ستدمی‌شدند. البته شکل واژه‌های اجنبی همواره با تغییراتی مواجه می‌شده است و به مرور زمان رنگ و بوی لغت میزبان را به خود می‌گرفته و همساز آن لغت می‌شده است . ( مانند : لجام : دهانه‌ی اسب که در اصل لگام بوده است .) به این گونه تغییرات در واژه‌های بیگانه اصطلاحاً معرّب - عربی شده - می‌گویند. در این زمینه کتابهای فراوانی نوشته شد ، از جمله کتاب المعرّب نوشته ابومنصور جوالیقی ، موهب بن احمد بن محمد ( م 540 ) . این کتاب بیشتر به واژه‌های تعریب شده پرداخته و اینگونه کلمات را در اشعار اصیل عربی آورده است . دیگری کتاب المهذّب فی ما وقع فی القران من المعرّب نوشتةجلال الدین سیوطی ، که خلاصه‌ای از آن را در الاتقان آورده است.

دربارة معرّبات در قران ، اقوال مختلفی وجود دارد که بعضی وجود آن را در قران نفی کرده‌اند و بعضی دیگر در این زمینه میانه‌روی پیشه کرده و گفته‌اند : اینگونه کلمات در قران یافت می‌شود و گمان برده‌اند غیر عربی است ، در واقع اصالت عربی دارد و عرب قدیم بواسطه‌ی تغییرات مختصری که در ساختمان کلمه می‌داده آن را به کاربرد ، رنگ عربی به آن داده است . ابو عبیده قاسم بن سلام بر همین عقیده است . دیگران گویند : اساساً وجود برخی کلمات غیر عربی - گرچه تغییری نیافته باشد- زیانی به عربی بودن کلام نمی‌رساند ، زیرا مقصود شیوه و اسلوب کلام عربی است و همین اندازه در عربی بودن کلام کفایت می‌کند. جلال الدین سیوطی گوید: «قول صحیح همین است و ابومیسرة تابعی براین باور بوده که در قران از همة زبانهای مجاور لغاتی وجود دارد . این مطلب از سعید بن حبیر و وهب بن منبّه نیز نقل شده است»


د راینجا به برخی واژه‌های غیر عربی قران اشاره می‌کنیم :

· اباریق ، جمع ابریق ، معرّبِ  آب ریز

·اکواب ، جمع کوب : فنجان ، کوزه . « یطوف علیهم ولدانٌ مخلدون باکوابٍ و اباریقَ ...»

·ارائک ،جمع أرکید : تخت . « هم ازواجهم فی‌ضلالٍ علی الارائک متّکئون»

·سرابیل ، جمع سربال : شلوار . « وجعل لکم سرابیل تقیکم الحَرَّ»

·جناح ، معرّبِ گناه . « فمن حجَّ البیت اوِ اعتمرَفلاجناحَ علیه ان یطّوَّ فَ بهما»



ســــمانه حســــن

یکی از مسائل قرآنی،مسآله وجوه ونظایر در قران است که راه احتمال را در فهم معانی قران باز نموده است وگاهی موجب اشتباه برخی و گاه موجب دستاویزی برای فتنه‌جویان شده است . فهم معانی قران نیاز به ورزیدگی و اندیشه‌ی عمیق دارد تا امکان سرّ احتمالات میسر گردد،لذا شناخت وجوه و احتمالات و نیز اشتباه و نظایر یک ضرورت تفسیری به شمار می‌رود . در این زمینه کتابها ورساله‌های فراوانی نوشته شده است و نیز تألیفاتی با عنوان غریب القران یا تأویل مشکل القران ارائه شده است و اولین کسی که دراین زمینه قدم نهاد ، ابواالحسن مقاتل بن سلیمان بلخی خراسانی ( متوفی 150 ) است . وی از تابعین بنام شمرده می‌شود .کتاب وی اکنون در دسترس است با ضمیمه‌ی تحقیق دکتر عبدالله محمود شحاته به سال 1975 به چاب رسیده است .پس از وی افراد دیگری نیز در این زمینه گام نهادند به گفته جلال الدین سیوطی ، ابوالفرج (م 600) ، واعظ و محدّث و مفسر معروف و ابن‌دامغانی و ابوالحسین محمد بن عبدالصمد مصری و ابن فارس و دیگران،در این زمینه کتابهایی نوشته‌اند،که کتاب ابن فارس در اختیار جلال الدی سیوطی بوده ودر اتقان از آن نقل کرده است .مهمترین کتاب موجود در این زمینه کتاب وجوه ونظایر نوشته ابوالفضل حُبیش بن ابراهیم تفلیسی ( م حدود سال 600) است این کتاب به فارسی نگاشته شده و دکتر مهدی محقق آن را تحقیق نموده است و در اختیار خوانندگان قرار داده است.این کتاب در واقع ، تکمیل‌شدة کتاب مقاتل بن سلیمان است.مؤلف ابتدا به عربی به آن افزوده سپس با اضافاتی آن را به فارسی درآورده است .( که خود مؤلف توضیحاتی را در این زمینه در مقدمة کتابش آورده است . )

وجوه و نظایر در قران :

وجوه درباره‌‌‌‌‌‌ی محتملات معانی به کار می‌رود و نظایر درباره‌‌‌‌’ الفاظ و تعابیر ، اگر در لفظ یا عبارتی چند احتمال رود ، این معانی را وجهو گویند . بدین معنا که عبارت مذکور را بتوان بر چند وجه تعبیر کرد وهر وجهی را تفسیر شمرد .نظایر در الفاظ یا تعابیر مترادف به کار می‌رود وآن هنگامی است که چند لفظ یک معنای تقریبی واحد را افاده کند ، به طوریکه جدا ساختن آنها دشوار می‌نماید. در قران هر دو نوع فراوان یافت می‌شود . لذا شناخت وجوه و نظایر در قران یک ضرورت تفسیری به شمار می‌رود .

جلال الدین سیوطی در تعریف وجوه چنین می‌گوید : « فالوجوه للفظ المشترک الذی یستعمل فی عدّه معانٍ ، کلفظ الامّة» : وجوه لفظ مشترکی است در چند معنا به کار می‌رود ، مانند لفظ امت که به سه معنا آمده است : ملت ، طریقت و مدت . امت به معنای ملت در آیه « وکذلک جعلناکم امّه وسطاً»و این چنین است که ما شما را ملتی میانه قرار دادیم. امت به معنای طریقت نظیر آیه« انا وَجَدنا آبائنا علی اُمّه وانّا علی آثارِهم مقتدرون» ما پدرانمان را به طریقی ( روشن ) یافتیم و ما همان را دنبال می‌کنیم.امت به معنای مدت نظیر آیه « و قال الذی نجا منها و ادَّکر بعد امّة ...» و آن کس که از آن دو ( زندانی ) که نجات یافته و پس از مدتی ( یوسف ) را به خاطر آورده بود ، گفت ... ودر تعریف نظایر گویند ( الناظر ، کالالفاظ المتواطئه ...) نظایر الفاظی را گویند که با یکدیگر هماهنگ و همتا باشند،مانند الفاظ مترادف که معانی آنها یکسان یا نزدیک به هم است .وجوه محتمله در الفاظ و عبارات قران ، بویژه در جمله‌های ترکیبی فراوان است و تاکسی این مجوه را ندارد درست را از نادرست تشخیص نخواهد داد،و بر حقیقت تفسیر آیه آگاه نخواهد شد.به هر تقدیر در قران این ویژگی وجودارد که بسیاری از نعابیر راه احتمالات باز است و برای روشن شدن معنا باید راه احتمالات سدّ شود. هنگامی که امیر المؤمنین علی علیه السلام ابن عباس را به احتجاج با خوارج روانه کرد،فرمودند:با قران با آنان درگیر نشو ، زیراقران محملهای گوناگونی می‌پذیرد « فان القران حمّالة ذو وُجوه » ولی باسنت باآنان از در گفتگو وارد شو ، زیرا چاره‌ای جز نپذیرفتن و تسلیم شدن نخاوهند داشت . 

از قتاده بن سلیمان نقل است که گفت ( لا یکون الرجلفقیهاً کل الفقه حتی یری للقران وجوهاُ کثیره ) فقیر توتنا کسی است که برای قران وجوه محتمله فراوان بداند . از ابوالدراء نیز روایت شده : ( انک لن تفقه کلّ الفقه حتی تری للقران وجوهاً)پس درک صحیح قران در آن است که یک مفسر دانا تمامی وجوه محتمله را بداند و بتواند صحیح آن را از سقیم جدا کند . لذا پیامبر اکرم (ص) فرموده است: ( القران ذلول ذو وجوه ، فاحملوا علی احسن الوجوه) قران را همچون شتر رام به هر طرف می‌توان برد ، ولی آنرا بهترین وجه برید.


ســــمانه حســــن