دانشـنامه موضوعی علوم قـرآن و حدیث

موضوعات مطالب

دیدگاه اول :

برخی از صاحب‌نظران مسلمان بر این نظر هستند که همه علوم و فنون و مطالب حتی فرمول‌های ریاضی، فیزیک و شیمی در قرآن وجود دارد و قابل استخراج می‌باشند. آنان می‌گویند: همه علوم اولین و آخرین در قرآن وجود دارد. این گروه به آیاتی از قرآن کریم استدلال می‌کنند که می‌فرماید: 

«وَ نزَّلْنا عَلَیْکَ‌ الکِتابَ تبْیناًّ لِکُلِّ شیءٍ» و کتاب را بر تو نازل کردیم در حالی که بیان کنندة همه چیز است». و نیز «وَ لارَطْبٍ وَلایابِسٍ الّا فی کتابٍ مُبین» و هیچ تر و خشکی (در جهان) نیست مگر آن که در کتاب مُبین (نوشته شده) است. آنان در این راستا به آیات دیگری از قرآن کریم نیز استدلال می‌کنند که ادعا می‌شود به علوم ریاضی، ماشین‌سازی، میکروب‌شناسی، شیمی‌ و هندسه اشاره دارد. و برخی اوقات به مسئله‌ی بطون قرآن استدلال می‌کنند. یعنی هر آیه‌ای ظاهر و باطن دارد. باطن قرآن برای همة افراد قابل فهم نیست و بسیاری از این علوم مربوط به آن است. کشفیات و اختراعات جدید در قرون اخیر ـ که بسیاری از حقایق قرآن (مثل زوجیت گیاهان ـ حرکت زمین و...) را اثبات کرده است ـ این دیدگاه را تقویت می‌کند. 

نقد دیدگاه اول :

این دیدگاه از چند جهت قابل نقد است: 

1. ظهور آیاتی که به عنوان دلیل آورده شده بود (مبنی بر این که همه چیز در قرآن است) قابل قبول نیست. زیرا از طرفی این مطلب بر خلاف بداهت است؛ یعنی هر کس قرآن را مطالعه کند متوجه می‌شود که فرمول‌های ریاضی، فیزیک و شیمی و امثال آنها در ظواهر قرآن وجود ندارد و از طرف دیگر بسیاری از مفسران این عمومیت و شمولِ ظواهر آیات قرآن را انکار کرده‌اند و گفته‌اند که قرآن بیان‌کنندة هر چیزی است که مربوط به هدایت بشر باشد. یعنی این آیه مخصوص امور دینی است. برخی دیگر از مفسران گفته‌اند که ممکن است مقصود از لفظ «کتاب» در آیه شریفة قرآن «علم الهی» یا «لوح محفوظ» و یا «امام مبین» باشد.

2. ظهور آیاتی که برای اثبات علوم ریاضی، هندسه و... در قرآن استدلال کرده‌اند بسیار ضعیف است و گاهی اصلاً دلالتی بر این مطلب ندارد. (البته اشاره‌ها و مثال‌های علمی در قرآن وجود دارد که در دیدگاه سوم توضیح داده می‌شود). 

3. در مورد بطون قرآن باید گفت که این مورد از بحث خارج است، زیرا آنچه برای انسان‌های معمولی (غیر از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و ائمه ـ علیهم السّلام ـ ) قابل دسترسی است، همین ظواهر قرآن است که مربوط به هدایت بشر است نه علوم و فنون. 


ســــمانه حســــن

قرآن پیام حیات‌بخش و جاویدانی است که برای هدایت بشریت به سوی سعادت نازل شده است و انسان‌ها را به علم، پاکی و صداقت فراخوانده، حیات طیبه را به آنها می‌نمایاند. سوالاتی که در این باره مطرح است بدین شرح است :

الف) آیا قرآن شامل تمام علوم و فنون و قوانین اجتماعی، حقوقی و... است؟

ب) آیا قرآن فقط در صدد بیان مطالب اُخروی و معنوی است و کاری با زندگی مادی و دنیوی انسان ندارد؟

ج) آیا قرآن توان پاسخ‌گویی به نیازهای انسان در عصر حاضر را دارد؟

در پاسخ به این پرسش‌ها که در حقیقت سؤال از جامعیت قرآن در پاسخ‌‌گویی به نیازهای اخروی و دنیوی انسان است، سه دیدگاه عمده قابل طرح است، که به طور مختصر به نقد و بررسی آنها خواهیم پرداخت. 

ســــمانه حســــن

 ترجمه‌ی قران به دیگر زبانها، به منظور آشنا ساختن ملتهای بیگانه از زبان عرب با حقایق و معارف قرانی،پیوسته یکی از  ضرورتهای     بلیغی به شمار می‌رفته است.مبلغین اسلامی همواره با ترجمه و تفسیر آیه‌ها و سوره‌هایی از قران مردم را به راه راست هدایت  می‌کرده‌اند و تا کنون هیچ دانشمند و فقیهی نگفته است ترجمه‌ی قران به دیگر زبانها،به منظور دعوت به دین  اسلام  و آشنایی  آنان با شریعت و حقایق قران،ممنوع است.بلکه می‌توان گفت ترجمه‌ی قران از دیر باز تا کنون سیره جاری دانشمندان  مسلمان  بوده‌است،زیرا می‌بایست با مردم هر قومی با زبان خودشان سخن گفت،خصوصاً که قران کتاب آسمانی دینی است که  همه  ملل جهان را به اسلام دعوت می‌کند و اختصاص به ملت عرب ندارد.از سوی دیگر ملتهایی که به زبان عربی  آشنایی ندارند  مجبور  باشند که عربی یاد بگبرند،گر چه اگر یاد گرفتند فضیلتی است .

  دلایل مخالفان با ترجمه قران:

  برخی از مخالفان با ترجمه قران چنین استدلال کرده‌اند:

         · ترجمه قران موجب از بین رفتن قران می‌شود ، چنانکه اصل تورات و انجیل ، به سبب کثرت ترجمه‌ها از بین رفته است و امروزه از اصل این دو کتاب خبری و اثری در دست نیست. 

            · میان ترجمه‌ها احیایاً‌اختلافاتی به وجود می‌آید و اینگونه اختلافات موجب گمراهی مراجعه کنندگان می‌شود زیرا نمی‌دانند کلام صحییح و کلام سقیم است .

           · در بسیاری از آیات بویژه در آیات هستی‌شناسی و آفرینش انسان ، حقایقی نهفته است که کسی را یارای رسیدن به آن نیست ، لذاهرکس به گونه‌ای این آیات را طبق معلومات خویش ترجمه می‌کند ودر نتیجه مراجعه کنندگان به این ترجمه‌ها هر یک تفسیر و تعبیر خاصی را برداشت خواهند کرد ؟ بعلاوه این قبیل آیات با توجه به علم روزترجمه و تفسیر می‌شود که طبیعاً با پیشرفت علم باید ترجمه‌ها را تغییر داد و این موجب عدم ثبات در معنای آیات می‌شود. در جواب مخالفان باید گفت : تقریباً قیاس مع الفارق است . نباید قران را در کتاب عهدین ( تورات و انجیل) قرارداد. زیرا با ترجمه کتب عهدین بر آن بوده است که اصل آن دو کتاب از مردم مخفی نگاه داشته شود و صرفاً ترجمه‌ها و تفسیر‌های دلخواه ارائه شود. قران خود به این موضوع اشاره می‌کند و کسانی را که سعی داشتند اصل کتب عهدین از مردم مخفی نگه داشته شود نکوهش می‌کند. « قل من انزل الکتاب الذی جاء موسی نوراً و هدی للناس تجعلونه قَراطیس تُبدونها وتخفون کثیراً ..» بگوچه کسی کتابی را که موسی آورده، نازل کرد ؟ کتابی را که برای مردم نور و هدایت بود اما شما ان را به صورت پراکنده قرار می‌دهید ، قسمتی را آشکار و قسمت زیادی را پنهان می‌دارید ..

در حالی که قران در میان مسلمانان ودر اختیار همگان قرار دارد و از روز اول تا به حال ، مسلمانان خود حامی و حافظ و نگهدار آن بوده‌اند ، در جایی پنهان نبوده و هرگز نخواهد بود. کتابی است که با نصِّ اصلی خود در اختیار جهانیان قرار گرفته قابل تغییر، تبدیل و تضییع نیست. اما مسأله اختلاف نظرها در ترجمه‌ها و احیایاً در دو ترجمه از یک نفر در دو زمان متفاوت ، اجمالاً اشکالی است وارد که در مواردی بی‌نظمی به وجود آورده است ، ولی این اشکال قابل رفع است . نباید ترجمه قران را برای هرکس مجاز شمرد ، بلکه باید این کار مهم زیر نظر اهل فن و صاحب‌نظران انجام پذیرد.علاوه بر اشکالات مزبور برخی از مخالفان با ترجمه قران ، به احادیثی تمسک جسته‌اند که باید قران را ( مانند دیگر عبارات چون اذان ، نماز واذکار حج ) به عربی خواند . این احادیث مسلمانان را متعبد به خواندن قران به عربی می‌کند . گرچه مفهوم آنها را درک نکنند و مفاهیم قران را خود به طور مستقیم درک کند.

رأی آیت الله خوئی (ره)

حضرت استاد آیت الله خوئی در این مسئله ، نظر وافی و شافی دارند .ایشان ترجمه‌ی قران به دیگر زبانها را یکی از ضروریت‌های دعوت دینی به شمار آورده‌اند ودر البیان اجمالاً‌به شرائط آن اشاره دارند: خداوند ، پیامبر رااز آن جهت فرستاد تا راهنمای مردم باشد و اورا با پشتوانه‌ی قران فرستاد که حاوی و جامع آن چیزی است که مایه‌ی سعادت بشریت می‌شود و آنان را در مدارج کمالات صعود می‌دهد . این لطفی است از جانب خداوند که جنبه‌ی همگانی داشته ، به گروهی یا ملتی خاص بستگی ندارند . البته اراده‌ی خداوندی به آن تعلق گرفت که قران را مطابق زبان قوم پیامبر نازل کند ، با آنکه تعالیم عالی آن عام و شمولی است . لذا ضروری است که تعالیم و مطالب حق آن را همه کس دریابد تا هدایت شود و بدون شک ترجمه قران یکی از وسایل مهم آن عدایت شمولی است . آری باید ترجمه ، تحت ضوابطی باشد: باید مترجم به زبان مبداء و مقصد احاطه‌ی کامل داشته باشد ، زیرا ترجمه هرچند استوار باشد بازهم مسأله بلاغت در کار است . باید دقت شود تا احیایاً‌عکس مقصود ارائه نشود . پس در ترجمه‌ی قران بیش از هر چیز ، فهم دقیق خود قران شرط اساسی است . این فهم دقیق بر سه چیز استوار است :

          1.ظهور لفظی کلام ، بدان گونه که عرب با سلیقه‌ی اولیه خود آن را درک می‌کرد .

          2.به کار انداختن خرد در فهم مطالب عالی قران که هرگز از عقل دور نبوده‌است .

          3.رجوع به تفاسیر سلف صالح بویژه ائمه اطهار با مبادا راه گزافی را طی کند .

بنابراین مترجم باید زمانی به ترجمه قران دست زند که به مفاهیم قران احاطه کامل داشته باشد تا آنکه بتواند معانی قران را به خوبی و با دقت تمام به زبان دیگر منتقل کند و هرگز نباید آرای شخصی و یکجانبه را در فهم قران دخالت دهد . دخالت رأی شخصی با هیچ یک ضابطه‌ای مطابق نیست و تفسیر به رأی به شمار می‌رود و از اعتبار ساقط است . اگردر ترجمه ، جهات یادشده رعایت شده، پس جای آن دارد که حقایق قرانی و معارف الهی درج شده در آن ، به ملتهایی دیگر انتقال یابد ، زیرا قران برای همگان نازل شده‌است و سزاوار نیست از دیگران ( ملتهای غیر عرب ) دریغ شود و آنان رادر محرومیت قرارداد.قران برای همگان است و همگی باید از آن بهره ببرند.حال می‌توان دریافت که چرا غالب ترجمه‌های فردی از گذشته تا حال از خطا مصون نمانده‌اند . زیرا اجتماع تمام شرائط در یک فرد برای ترجمه کلام الهی که به سرچشمه‌ی بی انتهای علم متصل است ؤ نزدیک به محال است ، بنابراین هر ترجمه‌ای که از قران عرضه شده‌است نسبت به اجتماع میزان شرائط مذکوردارای قوت و ضعف بوده‌اند . لذا مناسب است ترجمه‌ی قران گروهی انجام شود و هر کس با توجه به تخصص خود بخشی را برای ترجمه انتخاب کند که بدان موضوع علاوه بر تخصص علاقمه‌مندهم باشد .


ســــمانه حســــن

بحث درباره‌ی ترجمه‌ی قران از دیرزمان در بین دانشمندان به طور جدّی مطرح بوده است و ما بحث درباره‌ی ترجمه‌ی قران را با طرح این سؤال آغاز کنیم که : آیا ترجمه‌ی قران به‌زبانهای دیگر امکان دارد ؟

این سؤال بدین جهت طرح می‌شود که قران کلام الهی است و در کمال وجازت و بلاغت به عنوان اعجاز نازل شده است ، بنابراین برگرداندن آن به زبان دیگر هرگز نمی‌تواند این ویژگی را داشته باشد ، زیرا متن ترجمه شده سخن خلق است و قران سخن حق .

تعریف ترجمه:

تَرجَمَة مصدر فعل رباعی به معنای تبیین و ایضاح است. از این رو نوشته‌هایی که شرح حال رجال را بیان می‌کند ، کتب ترجمه می‌نامند و شرح حال هر یک از رجال را ترجمه‌ی اومی‌گویند. از سخن صاحب قاموس چنین بر‌می‌آید که در ترجمه ، تعدد زبان شرط است ، ترجمه برگرداندن از زبانی به زبان دیگر است ، مثلاً از عربی به فارسی.

در ترجمه شرط است که مترجم به گونه‌ای با دو زبان آشنا باشد که بتواند کاملاً رموز و دقایق کلامی هر دو را منتقل کند و با دقت نظر ، به دقایق نهفته در هر زبان آگاهی یابد .خلاصه بایدترجمه ، آینه‌ی تمام نمای اصل باشد تادر انتقال مفاهیم کمترین خللی حاصل نشود. البته هرگاه متن اصلی مانند متون مذهبی و کتابهای آسمانی از ویژگی‌های خاصی برخوردار باشد ، ترجمه نیز به همان سان حساسیتِ بیشتری خواهد داشت ، بنابراین ترجمه‌ی قران به دلیل معجزه بودن آن نسبت به متون دیگر بسیار دقیق و مشکل است و از همین جهت در ترجمه‌های قران لغزشهایی رخ داده است.  

شیوه‌ی ترجمه:

اگر ما ترجمه را برگرداندن مطلبی از زبانی به زبان دیگر بدانیم متن ترجمه شده نسبت به زبان مقصد حکم تفسیر ، شرح و توضیح دارد ، بنابراین باید در ترجمه قالب زبان مقصد زبان به گونه‌ای انتخاب شود که بتوانیم مفهوم منورد نظرمبداء را افاده کند .این کار ممکن است به سه گونه انجام شود :

1.ترجمه‌ی تحت اللفظی یا همگام

2.ترجمه‌ی آزاد

 3.ترجمه‌ی تفسیری


ترجمه‌ی تحت اللفظی:

به این صورت که مترجم به جای هر کلمه از زبان مبداء ، کلمه‌ای از زبان مقصد را جایگزین می‌کند .جمله‌ها و ترکیب بندیهای کلام را ، یک به یک ، کلمه به کلمه ، تعویض و تبدیل می‌کند و تا پایان همین گونه ادامه می‌دهد. مثلاً جمله‌ی « اعوذ بالله من الشیطان الرجیم » بدین صورت ترجمه می‌شود: پناه می‌برم به خدا از شیطان رانده شده ، یا  « بسم الله الرحمن الرحیم » را به نام خدای بخشنده مهربان ترجمه می‌کنند. اینگونه ترجمه بسیار دشوا است ، زیرا یافتن کلمات همانند ، با همان خصوصیات ، در دو زبان مبداء ومقصد کار آسانی نیست و بیشتر ، مترجمین به هیمن دلیل دچار اشکال فراوان شده‌اند. بعلاوه در بیشترموارد این چنین ترجمه‌ها نمی‌تواند کاملاً اصل معنی را افاده کند و این ، معلول نارسایی برخی کلمات در زبان مقصد است که به طور کامل نمی‌تواند معنای کلمات زبان مبداء را ایفا کند. لذا می‌توان ترجمه‌ی همگام را نارساترین اسلوب ترجمه دانست و مورد پسند محققین، مخصوصاً درباره‌ی کتب علمی نیست. همچنین اینگونه ترجمه‌ها درجمله‌های کوتاه امکان پذیر است ، ولی اگر مطلب علمی باشد و سخن به درازا کشیده شود هرگز نمی‌تواند اصل مباحث و مسائل را بازگو کند . با توجه به اشکالاتی که به اختصار بیان شد این شیوه ترجمه را می‌توان به عنوان نارساترین ترجمه‌ها دانست .ترجمه همگام در کلامی مانند قران ، که بیشتر تعابیر وارده درآن ، با انواع استعاره‌ها و تشبیه‌ها و کنایه‌ها ایفا شده است ، یا اصلاً امکان پذیر نیست و یا به صورت مستهجن وزشتی نودار می‌گردد، زیرا تشبیه و استعاره هر لغت مخصوص نمان لغت است و نمی‌توان عین آن را در لغت دیگر به‌کار برد.

اگر بخواهیم آیه‌ی 29 سوره اسراء « و لا تجعَل یدَکَ مَغلولةً الی عُنُقک و لا تَبسُطها کلَّالبسطِ فَتَقعُدَ ملوماً مَحسوراً » را ترجمه کنیم به این صورت خواهد بود:(هرگز دست خود بر گردن مبند و آن را از هم گشاده کاملاً گشاده مدار ، آنگاه نکوهیده و درمانده خواهی نشست.)خواننده‌ی این ترجمه در حیرت خواهد ماند ، چرا خداوند از بستن دست به گردن و از گشاده نمودن دست منع نموده است ، ولی باید توجه داشت که (غُلِّ یدین) در لغت عرب کنایه از بخل ورزیدن و (بسط یدین ) کنایه از سخاوت بیش از حد است .

ترجمه‌ی آزاد:

در این روش مترخم سعی می‌کند معنایی رااز قالبی به قالَب دیگر بریزد تا معنای مقصود کاملاً ادا شود،یعنی بی کم و کاست مراد متکلم برگردانده شود و حتی المقدور الفاظ و کلمات متن اصلی و ترجمه مطابق هم و جایگزین هم باشد و در صورتی امکان نداشته باشد،دست به تقدیم و تأخیر و زیاد وکم کردن برخی عبارات می‌زند.چه بسا یک یا چند کلمه بر عبارت می‌افزاید - نه چندان زیا-تا معنی بخوبی روشن شود. اینگونه ترجمه را ترجمه نیز می‌گویند،زیرا بیشتر سعی بر انتقال کامل مفاهیم است نه تطابق لفظی ، بنابراین در اینگونه ترجمه تا زمانی که معنی آسیب نبیند مترجم به نظم و ترتیب اصل التزامی ندارد . در ترجمه بیشتر کتابهای علمی این اسلوب و سبک رعایت شده‌است ، این اسلوب پسنده‌ترین اسلوبهای ترجمه است و حق امانت را کاملاً رعایت کرده است،زیرا مقصود صاحب کتاب همان معانی و مطالبی است که برای  استفاده‌کنندگان بیان داشته ، خواه به زبان خود کتاب باشد یا به زبان دیگر .

ترجمه‌ی تفسیری:

مترجم به شرح و بسط مطالب می‌پردازد ، منتهی به زبان دیگر غیر از زبان اصل ، مانند تفاسیر فارسی یا دیگر زبان‌ها نسبت به قران کریم.بنابراین ترجمه‌ی کاملاً همگام هرگز مطلوب نیست ، زیرا در عبارات طولانی و کتابهای علمی اصلاً امکان ندارد و ترجمه‌ی تفسیری محض نیز که از حد ترجمه بیرون است ، ترجمه خوبی تلقی نمی‌شود، بنابراین ترجمه‌ی آزاد ترجمه‌ی مرغوب و مطلوبی است .

متأسفانه بیشتر ترجمه‌های قران کریم در گذشته و حال یا ترجمه همگام بوده است یا ترجمه‌ی تفسیری.حال بعد از مروری کوتاه به انواع ترجمه‌ها به اصل بحث ، یعنی امکان و تجویز ترجمه قران می‌پردازیم. همانطوریکه قبلاً اشاره شد مسلماً انتقال معانی به همان شیوایی و رسایی که حق تعالی بیان داشته در ترجمه امکان ندارد بنابراین ترجمه قران ، هر چند دقیق و عالمانه باشد ، صرفاً گوشه‌ی بسیار کوچکی از قران را نمودار می‌کند و نمی‌تواند جنبه‌ی قدسیت قران را دارا باشد ، زیرا ترجمه محترم خواهد بود، ولی نه به مثابه‌ی خود قران .

ســــمانه حســــن

جدل در لغت و اصطلاح :به معنی ریسمان یا طناب را محکم تاباندن است پس معلوم می شود در جدل نوعی استحکام و شدت نهفته است بنابراین در اصطلاح شدت در کلام و تاباندن کلام را چه از روی حق و چه از روی باطل چه با زور و چه با اختیار و چه در مخاصمه و غیر آن جدل گویندمجادله از باب مفاعله بر امتداد و ادامه دلالت دارد بنابراین بحث آنقدر ادامه می‌یابد تا یک طرف ساکت شود . لذا شخصی که جدل می‌کند جدلی گویند .

جدل در قرآن : واژه جدل در قران 23 بار و در  3 معنای کلی استعمال شده است :

مطلق نزاع و دعوا: « و من الناس من یجادل فی الله بغیر علم و یتبع کل شیطان مرید» برخی از مردم بدون علم در کار خدا نزاع و 

ستیزه می‌کنند و از پی هر شیطان گمراه کننده روند .

دفاع از عقیده و شخص: «  فلما ذهب عن ابراهیم الروع و جاء ته البشری ، یجاد لنا فی قوم لوط»  هنگامی که ترس از ابراهیم برفت و بیاموش مژده ( بشارت فرزند )‌ در آن حال برای خلاص قوم لوط با ما به گفتگو و التماس در آمد .

مقابله با خصع از طریق استدلال و عقاید قسمی خود او و اسکات خصم: « قالوا یا نوح قد جا دلتنا فاکثرت جدالنا فاتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین» ، گفتند : ای نوح تو با جدل و گفتگو بسیار کردی اکنون اگر راست می‌گوئی سخن کوتاه کن و بر ما وعده عذابی که داری بیاور .

در علم جدل انواعی را اصطلاح کرده اند از جمله :

1)سبر و تقسیم: سَبر در لغت یعنی غور کردن ، بررسی کردن و در اصطلاح یعنی در یک قضیه کنعاس و بررسی کرده و تمام شقوقی که در یک قضیه وجود دارد بحث و بررسی کنیم .

       و کنتم ازواجاً ثلاثه :    « فاصحاب المیمنته ما اصحاب المیمنته    

                                     واصحاب المشئمه ما اصحاب المشئمه

                                     والسابقون السابقون اولئک المقربون »

2)قول به موجب: از مضمون کلام خصم برای رد عقیده و حرفش استفاده می‌کنیم:اصل کلام خصم را قبول می‌کنیم ولی برایش ثابت می‌کنیم که در تطابق با مصداق اشتباه کرده است. که این نوع خود بر دو قسم است :

الف)صفتی که در کلام خصم هست و براساس آن حکمی ثابت شده است به خود خصم باز گرداندن: «یقولون لئن رجعنا الی المدینهُ لیخرجن الاعز منها الاذل و لله العزه و لرسوله و للمؤمنین و لکن المنافقین لا یعلمون» آنها می‌گویند اگر به مدینه مراجعه کردیم البته باید ارباب عزت و ثروت (منافقین یا یهود) مسلمانان ذلیل (فقیر) را از شهر بیرون کنند و حال آنکه مخصوص خدا و رسول و اصل ایمان است ولی منافقان از این معنی آگاه نیستند . در این آیه خدا می‌فرماید : مطلب صحیحی است که عزیزها حتماً ذلیل‌ها را از شهر بیرون کنند اما بحث این است که منافقین یا یهود مصداق اهل ذلت اند و مصداق عزیزان خدا ، پیامبر و مؤمنان هستند .

 ب)حمل کردن لفظی که در کلام خصم است بر خلاف مرادو منظورگوینده: « و منهم الذین یؤذون النبیَّ هو اُذن ، قل اذن خیرٍ لکم...» ترجمه : بعضی هستند که دائم پیغمبر رامی‌آزرند که می‌گویند او شخص ساده‌ای است (گوش است) بگو ای پیامبر زود باوری من لطفی به نفع شماست ...

علامه طباطبایی در ذیل این آیه اذن را 2 جور معنا کرده است:

· حضرت شنونده‌ی خیر است یعنی اینکه او حرفهای شما را می‌شنود ولی آنچه خیر شما در آن است را قبول می‌کند و یا خیر خواهی مؤمنان را میشنود که در آن خیر شما است.

· حضرت شنوده‌‌ی خیر است یعنی استماع او استماع خیر است یعنی بر پاره‌ای ازحرفها که احیایاً دروغ است گوش می‌دهند لکن صرفاً به احترام گوینده کلام او را در ظاهر حمل به صحت می‌کنند تا هتک حرمت او نشده‌باشد  خود نیز به مردم گمان بد نبرده باشند.

 (3تسلیم: قبول فرضی محال به طور منفی یا مشروط و اثبات اینکه چون شروط ممنوع الوقوع است پس مطلب مذکور نیز ممنوع الوقوع است . بنابراین مخاطب با توجه به مقدمه ساکت می‌شود: « لو کان فیهما آلهةٌ الاالله لفسدتا فسبحان الله رب العرش عمّا یصفون»‌

ترجمه : اگر جز خدای یگانه ، خدای دیگی وجود داشت خلل و فساد در آسمان و زمین راه می‌یافت پس بدانید پاک ومنزه است خدا از توصیف مشرکان.

4)اسجال: آوردن الفاظی که وقوع مطلب را بر مخاطب مسجّل می‌کند.در آیات قران در مقام دعا به خدا عرضه می‌کنیم:« ربنا وآتنا ما وعدتنا علی رُسُلک و لا تُخزِنایوم القیامة انک لاتخلف المیعاد» در این آیه داخل شدن مؤمنان در بهشت قطعی و مسجل است بنابراین برای سرایت این امر به خودمان خدا را با این صفت توصیف می‌کنیم .

5)انتقال: استدلال کننده در بحث ، به استدلال دیگری منتقل گردد غیر از آنچه در ابتدا در پیش گرفته بود ، چون خصم و وجه دلالت را ازاستدلال نفهمیده است و یا دانسته مغالطه می‌کند.« الم تر الی الذین حاجَّ ابراهیم فی ربه ان آتاه الله الملک اذ قال ابراهیم ربی الذی یُحیی و یُمیت قال انا اُحیی و اُمیت قال ابراهیم فانَّ الله یأتی بالشمس من المشرق فأتِ بها من المغرب فَبُهت الذی کفر ، والله لایهدی القوم الظالمین» ترجمه : آیا ندیدی که پادشاه زمان ابراهیم(ع) نمرود درباره‌ی یکتایی خدا با ابراهیم به جدل برخاست چون ابراهیم گفت:خدای من آنست که خلق را زنده می‌کندو باز می‌میراند ، نمرود گفت : من هم زنده‌میگردانم و میمیرانم ابراهیم (ع) (از این دلیل عدول کرد) گفت که خداوند خورشید را از طرف مشرق بر‌آورد تو اگر می‌توانی از مغرب بیرون آر، آن کافر نادان در جواب عاجز ماند که خدا رهنمای ستمکاران نخواهد بود .

6)مناقضه: نقض در لغت به معنای خراب کردن است . مناقضه مصدر از باب مفاعله است به معنی سخن بر خلاف یکدیگر گفتن به نحوی که طرف مقابل خراب شود. « ان الذین کذّبوا بآیاتنا واستکبروا عنها لا تفتّح لهم ابواب السماء و لا یدخلون الجنة حتی یلج الجمل فی سَمِّالخیاط و کذلک نجزی المجرمین» از نظر جدل یکی از انواع استدلال جدلی تعلیق کردن مطلبی به امری محال است تا اشاره باشد به اینکه وقوع آن مطلب محال است مانند آنچه که خداوند در این آیه مطرح نموده است. خدا در این آیه شریفه عدم تناسب بهشت در مقابل اعمال مستکبران ومکذبان آیات الهی را یادآور می‌شود و می‌فرماید :اگر جمل (شتر یا ریسمان لنگرکشتی) از سوراخ سوزن عبور نمود مستکبران نیز مستحق بهشت می‌شوند همانطوریکه ادخال جمل در سوزن محال است داخل شدن مستکبران در بهشت محال است. این نحو بیان و استدلال ، سرکوب ، استحقار و پایین آوردن طرف مقابل را در بردارد .


ســــمانه حســــن