بحث خلقت انسان از بحثهاى بسیار رایج در بین اهل نظر و مطالعه مىباشد. براى پى بردن به این مطلب که این مسئله همواره مورد بحثبوده است چند نظریه را یادآورى مىکنیم. درباره چگونگى پیدایش نوع آدم در زمین دو نظر است: یکى آراى فلسفى قدیم و ظواهر دینى که از این نظر انواع و اصول خلقتبدون سابقه پدید آمده، و نظر استقرایى دیگر که از فروع فلسفه نشو و ارتقا و تکامل است پیدایش انواع را از دانى به عالى و به هم پیوسته مىشمارد و هر نوع پایین را با گذشت زمان و تاثیر محیط منشا نوع بالاتر مىداند جزئیات این نظریه از جهت تجربه و کلیات این نظریه از جهت ادلهى فلسفى چنانکه باید اثبات نشد.«خلاصه نظریه دوم این است که زمین یکى از سیارات قطعه از خورشید جدا شده و ابتداء در حال فروزندگى و میعان بوده است پس رفته رفته در اثر عوامل مخصوص سرد شده و بارانهاى سنگین بر آن باریده و سیلها جارى شده و دریاها پدیدار گردیده سپس یک سلسله ترکیباتى بین آب و زمین پیدا شده و نباتاتى دریایى روییده است این نباتات که داراى باکترىهاى زنده بود متکامل شده و در نتیجه اى آنها ماهى و سایر حیوانات دریایى پدید آمده و سپس به ترتیب ماهى پرنده (ذو حیاتین) حیوان خشکى و انسان به وجود آمده است و تمام این مراتب در اثر تکامل است که ترکیبات زمین به خود دیده و به دنبال آن گیاهان و حیوانات دریایى و حیوانات ذو حیاتین وحیوانات خشکى وبالاخره انسان به وجود آمده است».علامه طباطبایى رحمه الله در رداین نظریه مىگوید: این فرضیه، دلیل مخصوصى آن را اثبات نمىکند و مىتوان فرض کرد که انواع به طور کلى از هم جدا و مستقل باشند بدون اینکه تطورى که نوعى را به نوع دیگر مبدل سازد در کار بیاید بلى صرفا یک سلسله تطوراتى سطحى در زمینه حالات هر نوع وجود دارد بدون این که ذات آنها دستخوش تحول شود و تجربه تحول فردى را از یک نوع به نوع دیگر مشاهده ننموده است و هرگز دیده نشده میمونى به انسان تبدیل شود.در چگونگى آفرینش انسان و همچنین سایر موجودات زنده از دیرباز دو عقیده متضاد در میان دانشمندان وجود داشته است گروهى از دانشمندان معتقد به استقلال انواع جانداران و عدم تکون نوعى از نظر نوع دیگر و گروهى دیگر طرفدار تبدل انواع بودند. اعتقاد به تبدل انواع به بعضى از فلاسفه یونان باستان نسبت داده مىشود; در قرون جدید طرفدارانى پیدا کرده است که مهمترین آنان «چارلز داروین» طبیعىدان انگلیسى قرن نوزدهم مىباشد. داروین نظر پر سر و صدا عرضه کرد یکى دربارهى کلیه موجودات زنده و دیگرى دربارهى خصوص انسان.
به موجب نظریه اول : که در کتاب «اصل انواع» منتشر شد همه انواع حیوانات در اصل از یک نوع سرچشمه گرفته، رفته رفته یک نوع به دو نوع و بعد به چند نوع تبدیل شده است. نظریه دوم که در کتاب «اصل انسان» عنوان شده است مىگوید انسان که یکى از انواع موجودات زنده استبا میمون از یک منشا بوده و این دو داراى اجداد مشترکى بودند.
در نظریه دوم : داروین و پیروانش معتقدند که تفاوتهاى بین انسان و حیوان را ناچیز یافته، قبایل بدوى بازمانده، طبق توصیفى که داروین از آنها به دست مىدهد همان حلقهى مفقوده بین انسان و حیوانند. و دانشمند دیگرى ادعا کرده بین انسان و عالیترین میمونها تفاوت کمترى هست تا بین عالیترین و پستترین میمونها.
طرح یک اشکال وجواب آن
نویسنده کتاب خلقت انسان مىگوید: همانطور که در مقدمهى کتاب ذکر شد راجع به خلقت انسان آنچه از زبان ادیان تقلید و یا تلفیق اخبار جعل شده در تورات شایع کردهاند این است که دو نوع بشر فقط از آدم پدید آمده و آدم هم داراى خلقتى خاص بوده ستخداوند هیکل آدم را از گل ساخته و سپس در آن روح دمیده و او را موجود زندهاى کرده است زوجه این آدم نیز به نحوى از خود آدم خلق شده این زوج توالدها کرده، نوادهى آنها به تدریج زیاد شده و از آنها بشر به وجود آمده است در چند صفحه با اشاره به آیه «ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران على العالمین» اصطفى به معنى برگزیدن و انتخاب کردن است و در نتیجه همانطور که نوح و آل عمران و آل ابراهیم از میان همنوعان خودشان انتخاب مىشدند لذا آدم هم از میان همنوعان خودش انتخاب شده پس نوع انسان از آدم پدید آمده باشد مبنى درستى ندارد و در نتیجه انسان قبل از حضرت آدم چون هنوز داراى تشخیص و تمییز نبود مسؤول نبوده و بعد از آن به واسطه تشخیص و اختیارى که پیدا مىکند مسؤول مىشود: اصطفى در آدم به معنى دیگرى است غیر از معنایى که مستشکل گرفته است که حتما باید گروهى باشند بعد اصطفى معنى بدهد بلکه اصطفى به معنى این که اول خلیفه از نوع انسانى حضرت آدم علیه السلام بود و اول کسى که به وسیله او در توبه باز شد حضرت آدم علیه السلام بود و اول کسى که شرع له الدین....