امام صادق علیه السلام در این زمینه میفرماید: «سنت الهی بر آن جاری است که هرگزحق با باطل اشتباه نگردد و هیچ حقی به صورت باطل جلوه ننماید و هیچ باطلیبه صورت حق نمود نکند».یعنی حق خود جلوهگر است و جای شبهه نمیگذارد.آن گاه فرمود: «و لو لم یجعل هذا هکذا ما عرف حق من باطل».یعنی اگر چنین نبودکه هم واره حق خودنما باشد و از باطل خود را جدا سازد، هرگز راهی برای شناختحق از باطل وجود نداشت.بدین معنا که شناختحق و جدا ساختن آن از باطلیک امر فطری و بدیهی است و گرنه معیاری برای جدایی حق از باطل وجودنداشت.این یک اصل است که پایههای تمامی شناختها بر آن استوار است، از جمله، شرایع و پیامهای آسمانی که بر دست پیامبران عرضه میشود، حقایقآشکاری است که فطرت پاک، آن را پذیرا میباشد.در قرآن آن جا که از«تحدی»و«اعجاز»سخن به میان میآید، با جمله و ان کنتمفی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسورة من مثله آغاز میشود.هم چنین آیات دیگر که حالتشک و تردید یا به عبارت روشنتر حالت تشکیک مشرکان و منافقان ومقابله کنندگان با قرآن و اسلام را در نظر میگیرد.
ام یقولون تقوله بل لا یؤمنون.فلیاتوا بحدیث مثله ان کانوا صادقین.ام یقولونافتراه قل فاتوا بعشر سور مثله. ام یقولون افتراه قل فاتوا بسورة مثله. لذا مخاطبین به این گونه هم آوردی خواهی(تحدی)، تنها کسانیاند که گفتهاند:و اذا تتلی علیهم آیاتنا قالوا قد سمعنا لو نشاء لقلنا مثل هذا ان هذا الا اساطیر الاولین.فقال ان هذا الا سحر یؤثر.و لقد نعلم انهم یقولون انما یعلمه بشر قالوا ما انزل اللهعلی بشر من شیء. این گونه سخنان بیرویه هرگز از کسانی که به راستی، ایمان آوردند و از همانآغاز دعوت آن را پذیرفتند، صادر نگشته و هرگز این گونه تحدیها وهم آورد خواهیها به آنان متوجه نبوده است، زیرا نیازی نبوده و اینان با فطرتی پاکو سرشتی ناآلوده به سراغ دعوت حق آمدند و آن را یافته و پذیرفتند.اساسا کسانیاز پیامبر اسلام و دیگر پیامبران درخواست معجزه میکردند که خواهان ایجاد شبههو حالت تردید در درون مردم بودهاند.
و قال الذین لا یرجون لقاءنا ائتبقرآن غیر هذا او بدله.و قالوا لن نؤمن لک حتیتفجر لنا من الارض ینبوعا.او تکون لک جنة من نخیل و عنب فتفجر الانهار خلالها تفجیرا.اوتسقط السماء کما عمت علینا کسفا او تاتی بالله و الملائکة قبیلا.او یکون لک بیت منزخرف او ترقی فی السماء و لن نؤمن لرقیک حتی تنزل علینا کتابا نقرؤه.قل سبحان ربی هلکنت الا بشرا رسولا». حضرت موسی علیه السلام با آن که عصا و ید بیضاء هم راه داشت، آن را موقعی ارائه دادکه با انکار فرعونیان و مقابله قبطیان قرار گرفت و از او برای اثبات نبوت خویشدلیل و نشانه خواستند.خداوند به موسی و هارون دستور میدهد: فاتیا فرعون فقولا انا رسول رب العالمین، نزد فرعون رفته به او بگویید: ما پیامبران پروردگارجهانیانیم».فرعون به آنان گفت: «و ما رب العالمین، پروردگار جهانیان چیست؟».موسی گفت: «رب السماوات و الارض و ما بینهما ان کنتم موقنین، پروردگار آسمانها وزمین و آن چه در میان آن دو میباشد.اگر دارای باور درونی باشید».یعنی اگر بهدرون خود بنگری، شاهد صدق این مدعا را در خود مییابی. فرعون از روی تمسخر به اطرافیان خود روی کرده گفت: «الا تستمعون، آیانمیشنوید»که موسی چه مطالب ناباوری را مطرح میسازد؟موسی روی به آنانکرده و گفت: «ربکم و رب آبائکم الاولین، پروردگار شما و پدران پیشین شما»نه مانندفرعون که دعوی ربوبیت را تنها در این برهه زمانی دارد.آن گاه فرعون با خشم و تمسخر گفت: «ان رسولکم الذی ارسل الیکم لمجنون، پیامبری که به سوی شما فرستاده شده دیوانهای بیش نیست».موسی گفت:«خدایی را که من میخوانم پروردگار شرق و غرب و آن چه در آن میانه است»کنایهاز آن که ادعای ربوبیت تو صرفا به جهتسلطه بر ملک مصر و رود نیل است و بسیمحدود و هرگز با گستره خدایی پروردگار جهان قابل قیاس نیست و هرگز سلطهمحدود با سلطه نامحدود قابل قیاس نیست«قال رب المشرق و المغرب و ما بینهما انکنتم تعقلون».لذا به اندیشیدن دستور میدهد.این پاسخ در مقابل نسبت دیوانگیاست که فرعون به موسی داده است. باز هم فرعون در خشم رفت و قاطعانه بدون هیچ دلیل قانع کنندهای گفت: «لئناتخذت الها غیری لاجعلنک من المسجونین، اگر جز من، خدایی برگزینی تو را از (جمله) زندانیان خواهم ساخت».موسی با ملایمت گفت: «اولو جئتک بشیء مبین، گر چهبرای تو دلیل آشکاری (بر صحت دعوی خویش) بیاورم؟!».فرعون گفت: «فات بهان کنت من الصادقین، بیاور اگر راست میگویی».آن گاه حضرت موسی، عصا و یدبیضاء را ارائه داد«فالقی عصاه فاذا هی ثعبان مبین.و نزع یده فاذا هی بیضاء للناظرین».با افکندن عصا و تبدیل آن به ماری عظیم الجثه و هولناک و بیرون آوردن دست ازآستین و درخشیدن آن با نور سفیدی خیره کننده، معجزه خود را ارائه داد که در این هنگام فرعون از وحشت آن را سحر خوانده در صدد مقابله بر آمد.در سوره ابراهیم به طور عموم تقاضای معجزه را از جانب کسانی یاد آور شده کهحالت انکار داشتهاند، همان گونه که درباره پیامبر اسلام یاد آور شدیم. حضرت موسی علیه السلام آن جا که با قوم خود و نافرمانیهایی که میکردند روبرو شد به آنان یاد آورمیشود:الم یاتکم نبؤ الذین من قبلکم قوم نوح و عاد و ثمود و الذین من بعدهم، لا یعلمهم الاالله.جاءتهم رسلهم بالبینات فردوا ایدیهم فی افواههم و قالوا انا کفرنا بما ارسلتم به، و انالفی شک مما تدعوننا الیه مریب.قالت رسلهما فی الله شک فاطر السماوات و الارضیدعوکم لیغفر لکم من ذنوبکم و یؤخرکم الی اجل مسمی.قالوا ان انتم الا بشر مثلنا تریدونان تصدونا عما کان یعبد آباءنا فاتونا بسلطان مبین.قالت لهم رسلهم ان نحن الا بشر مثلکم ولکن الله یمن علی من یشاء من عباده و ما کان لنا ان ناتیکم بسلطان الا باذن الله، و علی اللهفلیتوکل المؤمنون.و ما لنا ان لا نتوکل علی الله و قد هدانا سبلنا...، آیا سرگذشتپیشینیان را نشنیدهاید که پیامبرانشان با دلایلی روشن آمدند، ولی آنان از رویتمسخر خندهوار دستبر دهان نهاده و گفتند: ما به آن چه آوردهاید باور نداریم ودر شک و تردید میباشیم.پیامبران به آنان گفتند: مگر درباره صانع متعال جاریشکی وجود دارد؟او شما را میخواند تا مورد مهر خود قرار دهد و فرصتی استکه در اختیار شما قرار داده است.گفتند: شما همانند ما بشر هستید و میخواهید مارا از آن چه پدرانمان میپرستیدند باز دارید، پس دلیل قوی و روشن ارائه دهید کهپیامبرید.پیامبران به ایشان گفتند آری ما بشری بیش نیستیم و از خود مایهاینداریم.خدای بر ما منت نهاده و اگر او بخواهد هر آینه معجزهای که نشانگر صحتگفتار ما باشد، ارائه خواهیم داد و به خدا پناه میبریم که راه را به ما نشانداده است».شواهد بر این واقعیتبسیار است که ارائه معجزه هنگامی بوده که انبیا علیهم السلام با شبهات منکرین و تشکیک معاندین رو به رو میشدند که برای رفع شبهه و دفعتشکیک، ارائه معجزه ضرورت مییافت و گرنه در رویارویی با پاک اندیشان روشنضمیر، نیازی به معجزه نبوده بلکه همان ارائه حق، بزرگترین شاهد صدق آنانمحسوب میگردید.از اینرو معجزه هم چون شمشیر برای شکستن سدهای ایجاد شده در سر راه پیش رفت دعوت حق به کار رفته است.شمشیر برای زدودن موانع خارجی است کهدشمن از روی عجز و نداشتن منطق صحیح به وجود میآورد و در صدد ایجادمحاصره یا ریشه کن کردن بنیاد حق بر میآید و معجزه برای درهم فرو ریختن تمامیشبهاتی بوده که دشمنان - به گمان خود - از آن حصاری به وجود آورده بودند.پس کاربرد معجزه و شمشیر اساسا برای ارائه دعوت و اثبات حقانیت آن نبوده، بلکه در رتبه دوم و هنگام برخورد با موانع از آنها استفاده شده است.لذا هر دو، وسیله دفاعی به شمار میروند نه وسیله تبلیغی محض.
منبع : www.andisheqom.com