دانشـنامه موضوعی علوم قـرآن و حدیث

موضوعات مطالب

قران کریم در طول 23 سال برپیامبر(ص) نازل گشت پیامبر در زمان حیات شریف خود ، شخصاً سوره‌های قران را معین فرموده و جایگاه هر سوره را تعیین نموده بود. طبیعی است عنایت او به چنین کاری بی‌دلیل نبوده‌است؟ وی انسانی صاحب حکمت است ، بواسطه ارتباط با ماوراء طبیعت به آینده آگاه است ، علم و آگاهی وی هرگز اجازه نمی‌دهد که عملی بدور از حکمت از او صادر شود براین اساس آنچه او در مورد معجزه باقیه یعنی قران انجام داده است براساس حکمتی خاص بوده است. با توجه به این دو مقدمه برما روشن می‌گردد که آیات و سوره‌ها در هر کجای قران بر طبق حکمتی خاص تنظیم گردیده است و بنابراین بایستی هر آیه و سوره با قبل و بعد خود از جهت یا جهاتی در ارتباط بوده و تناسبی خاص داشته باشد . این تناسب که بر سراسر قران حاکم است گاه به سهولت آشکار و هویدا می‌گردد و گاه دقتی ژرف و شناختی مفصل از تمام احکام شریعت و مخصوصاً ابعاد مورد نظر در آن آیات و سوره‌ها میطلبد .  برای تکمیل این مبحث ما به ذکر چند نمونه از جهات تناسب بین آیات و سوره‌ها می‌پردازیم:

« و ان خفتم اَن لا تقسطوا فی الیتامی فانکحوا ما تاب لکم من النساء ...» ترجمه : و اگر می‌ترسید رعایت عدالت بین ایتام نکنید با زنان پاکدامن ازدواج کنید ...

ظاهر این آیه این است که عدالت بین ایتام که در این آیه و آیه فقبلآمده است با ازدواج و تعدد زوجات ارتباطی ندارد.امابا دقت بیشتر در می‌یابیم که این آیه می‌فرماید در صورتیکه با دختران یتیم ازدواج می‌گنید عدالت کامل در حق آهنا اجرا کنید،در مهریه آنها تصرف بیجا ننمایند،اموال آنها را تصاحب نکنید،واگر قادر به رعایت عدالت نیستید با آنها ازدواج نکنید بلکه دختران غیر یتیم را به نکاح خود در آورید.

سوره‌ی غاشیه :

این ارتباط تنگاتنگ و تناسب آشکار در سوره‌ی غاشیه نیز کاملاً هویدا است . در این سوره ابتدائاً برخی از اوصاف اهل جهنم و بهشت ذکر می‌شود ، سپس انسان را متوجه مخلوقات اطراف و تفکر درآنها می‌نماید تا با تفکر و تدبر یکی از دو راه را پیشه‌ی خود کند بعد از آن بحث از عدم اجبار در دین می‌نماید ، که هیچکس مجبور به پذیرش راه بهشت نیست ودرپایان سوره مرجع هر دو گروه را خداوند ذکر می‌کند یعنی شما هر راهی ازدو ذکر شده در آغاز سوره را بپذیرد، بالاخره به سوی خدا بر می‌گردید. این دو را بعنوان مثال ذکر کردیم چنین هماهنگی بر هم‌ی سوره و آیات قران حاکم است محققان به کتب مفصل در این رابطه مراجعه کنند. 


ســــمانه حســــن

کلمات انتهایی آیات قران در هر سوره‌ای ، آهنگی خاص و جاذب به قران می‌دهد این لحن جذاب به صورتی است که با شنیدن آن حتی اگر آشنایی به مفهوم آن آیه نداشته باشد پی به آخر آیه می‌برد. علاوه اینکه آخر هر آیه‌ای مناسبتی با صدر آیه و موضوع آیه دارد . به عنوان مثال به انتهای آیات 66 و 67 سوره‌ی انفال دقت کنید :

آیه‌ی 66 : « ...والله مع الصابرین » صدر آیه پیرامون یاری خداوند از مجاهدین فی سبیل الله است و در پایان می‌فرماید خداوند با کسانی است که صبر پیشه کنند .

آیه‌ی 67 : « ...والله عزیزٌ حکیمٌ » صدر آیه پیرامون دستوری در جهاد است و می‌فرماید شما دنیا را می‌خواهید و خداوند آخرت را سپس در ذیل آیه می‌فرماید اراده الهی برتر است .

یا در آیات 45 و 44 سوره‌ی مائده خداوند می‌فرماید:

 آیه 44 : « ...فااولئک هم الکافرون » صدر آیه در مورد اصول عقائد است ودر ذیل می‌فرماید هر کسی آنچه از ناحیه‌ی خداوند نازل شده نپذیرد کافر است .

آیه 45 : « ...فاولئک هم الظالمون » صدر آیه در مورد قصاص است ودر ذیل آیه می‌فرماید هر کسی قصاص را رعایت نکند ستمگر است ، او به خود و دیگران ظلم نموده است .

در اینجایک سؤال مطرح میشود و آن اینکه :اگر انتهای هر آیه‌مناسبتی با کلمات قبل و صدر آیه دارد پس چرا برخی آیات صدر آنها مثل هم ولی انتهای انها متفاوت است و یا در برخی آیات صدر متفاوت می‌باشد ولی انتهای آنها یکی است ؟

در جواب این سؤال باید متذکّر شد که این اختلاف خود برای تفهیم معانی جدید است اگر آیاتی که صدر انها مثل هم است دارای ذیل همانند باشد معنای جدیدی را نمی‌فهمانند و نیز آیاتی که ذیل واحد دارند اکر صدر آنها نیز مثل هم باشند مطلبی جدید را القاءنمی‌نمایند ، علاوه اینکه در این موارد هم با دقتی بیشتر نوعی تناسب در ابتداء و انتهای آیات ملاحظه می‌شود.

انواع فواصل

الف ) انتهای هر آیه با ابتدای همان آیه

کلمات آخر آیات قران نسبت به آغاز آیات از نظر معنا و مفهوم بر چهار صورتند :

1.گاهی انتهای آیه لازمه‌ی ابتدای آیه است یعنی صدر آیه مقدمه‌ای است برای ذیل آیه ، این صورت را اصطلاحاً ( تمکین )یا مقدمه‌سازی می‌نامند.مثلاً:  « اَوَلم یهدِ لهم کم اهلکنا من قبلهم ...افلا یسمعون»  آغاز آیه در مورد هئایت است و یکی از موجبات هدایت گوش دادن به مواعظ می‌باشد و کسانیکه هلاک شده‌اند بواسطه گوش ندادن آنها بعه مواعظ و پندها بوده‌است . پس لازمه‌ی گوش ندادن به اندرزها، هدایت نشدن و در نتیجه هلاکت است .                                         

         2.گاهی آخر آیه از جنس اول آیه است ، این وجه را اصطلاحاً ( تقدیر ) یا صدور ذیل از صدرگویند.مانند: « و هَبْ لنا من لدنک رحمة انک انت الوهّاب» دو کلمه‌ی وهاب و هب از یک ماده مشتق شده‌اند .

     3.گاهی آخر آیه نتیجه‌ی ابتدای آیه است یان صورت را اصطلاحاً ( توشیح) یا زینت دادن انتهای نوشته گویند.مانند: « و آیة لهم اللیل نسلَح منه النهار فاذاهم مُظلمون» نتیجه گرفتن نهار یعنی روشنایی از شب یعنی ظلمت ، تاریکی و ظلمت است و اخذ نور ظلمت را در پی دارد .

        4.گاهی آخر آیه معنای صدر آیه را تأکید می‌نماید و معنای تازه‌ای را افاده نمی‌کند  این صورت را در اصطلاح  ( ایغال ) یا ( امعان ) گویند . مانند: « یا قومِ اتّبعوا المرسلون اتّبعوا من لا یَستلکم اجراُ و هم مهتدون» ( هم مهتدون ) هدایت یافتن پیامبران را تأکید می‌کند نه اینکه اثبات هدایت کند زیرا پیامبرانِ خداوند قطعاً هدایت شده‌اند .

ب ) انتهای هر آیه با انتهای آیه‌ی دیگر

کلمات آخر آیات قران نسبت به آیات دیگر شش وجهند :

     1.گاهی کلمات آخر آیات از نظر وزن هماهنگ هستندولی سجع متفاوتی دارند،این وجه را اصطلاحاً متوازن گویند.به مثال زیر توجه کنید :« والسماء ذات الرجع ، والارض ذات الصدع»‌در این دو آیه ( رجع ) و (صدع ) هم وزنند ولی سجع متفاوت دارند .

    2.گاهی کلمات آخر ایات از نظر وزن متفاوتند ولی سجع یکسان دارند این وجه را  اصطلاحاً ( مُطرّف ) گویند.مانند: « والَّیل و ما وسقٌ ، والقمر اذا اتَّسق»

       3.گاهی کلمات آخر آیات اغز نظر وزن و سجع یکسان هستند ولی از نظر معنا متضاد می‌باشند.مانند: « انّ الابرار لفی نعیم ، وان الفجّار لفی جحیم»

     4.گاهی آخر آیات از نظر وزن و سجع یکسان هستند و معنای هماهنگی دارند این وجه را اصطلاحاً ( متوازی ) گویند.مانند: « فیها سُررٌ مرفوعة . و اکوابٌ موضوعةٌ»

    5.گاهی کلمات آخر آیات از نظر وزن و سجع یکسانند علاوه اینکه در تعداد کلمات مساوی می‌باشند این وجه را اصطلاحاً ( متماثل ) می‌نامند.مانند: « کلا انَّ الکتاب الفجار لفی سجّین ، وما ادرئک ما سجین»« فاما الیتیم فلا تقهر، واما السائل فلا تنهر»

    6.گاهی کلمات آخر آیات سجع یکسان دارند و علاوه اینکه از حروف نزدیک بهم ایجاد شده‌اند این وجه را اصطلاحاً ( متقارب ) گویند . مانند: « ق ، والقران المجید ...فقال الذین الکافرون هذا شئٌ عجیب»

در پایان این مبحث لازم است به این سؤال پاسخ داده شود که آیا در قران سجع وجود دارد ؟ سجع در قران در اصطلاح علم بدیع نثری را گویند که وزن و آهنگی یکنواخت داشته باشد برخی وجود سجع در قران را نمی‌پذیرند و آن را عیب می‌پندارند و می‌گویند در سجع معنا تابع لفظ است به عبارت دیگر در نثر مسجّع اصل الفاظ است نویسنده در مرحله‌ی اول الفاظِ متن خود را می‌آورد ودر مراحل بعد به معانی آن توجه دارد و چنین چیزی در قران محال است . قران کلام وحی است و دارای عمیق‌ترین معانی است. به نظر می‌رسد ، هم احساس این برهان و هم نتیجه آن صحیح نباشد زیرا :

اولاً: وجود سجع در نثر هر چند گاهی مستلزم تبعیّت معنا از الفاظ است ولی همیشه چنین نیست . در قران مسئله بر عکس است ، کتاب وحی بالاترین و ژرف‌ترین معانی را در قالب الفاظی جذب قرار داده است ، عمق معنا و جذابیت الفاظ در قران موجب پدیدآمدن اثری شده است که تا قیام قیامت تأثیر خود را در قلوب انسانهای هر عصر باقی می‌گذارد ، واین خود یکی از موارد اعجاز قران است .

ثانیاً: موارد سجع در قران کم نیست و بهترین دلیل برای اثبات هر چیز ، وقوع آن است . ما به برخی از موارد سجع اشاره کردیم، اینک به آیاتی نیز توجه فرمائید :

« و القِ ما فی یمینک تَلقفُ ما صنعوا انما صنعوا کید سحرٍ و لا‌یُفلحُ الساحر حیث اَتی»

     « فاَلقی السحَرةً قالوا آمنا بربِّ هارون و موسی»

     « قالوا آمنا برب العالمین ربِّ موسی و هارون»‌

      می‌دانیم حضرت موسی (ع) یکی از پیامبران بزرگ الهی است.وی برای دعوت فرعون به سوی حق،یک همکار از خداوند می‌طلبد و خدا وزارت هارون را تأئید می‌کند :  

      « واجعل لی وزیراً من اهلی هارون اخی»

هارون هر چند بعد از ارتحال حضرت موسی (ع) خود اساساً هدایت مردم را عهده‌دار بود اما در زمان حیات وی ، در مرتبه‌ای بعد از او قرار داشت،لذا علی القاعده بایستی اسم او همواره بعد از اسم موسی (ع) قرار بگیرد همانطوریکه در آیات سوره‌ی شعراء این قاعده جاری شده است ولی ما می‌بینیم در سوره‌ی طه بر خلاف این قاعده،نام هارون مقدم شده است . چرا ؟

یکی از علل این تقدیم و تآخیر شاید این جهت باشد که در سوره‌ی طه فاصله ، ( الف مقصوره ) است و لذا موسی مؤخر شده است.( اتی - موسی ) ودر سوره‌ی شعراء ، فاصله نون است و بهمین جهت موسی مقدم شده است. ( العالمین- هارون ) 




ســــمانه حســــن

تمثیل یا ضرب‌المثل در قران یکی از شاخصه‌های بیانی قران است که می‌تواند بهترین تأثیر را بر شنوندگان داشته باشد . تمثیل ، ترسیم خیال است که در وهم حالت تجسّد پیدا می‌کند و شنونده یا بیننده را تحت تأثیر قرار می‌دهد که گمان در معرکه حضور دارد و حوادث از نزدیک مشاهده می‌کند. گاهی قدرت ترسیم به قدری بالاست که شنونده یا بیننده گمان می‌برد خود قهرمان معرکه است .قران نیز مطالب عالیه خود را در قالب تمثیل ، تشبیه و استعاره بیان کرده و گاهی از آن فراتر رفته است به ترسیم و تخیّل حالت روانی مورد نظر و به خوبی از عهده آن بر‌می‌آید . این شیوه‌ ادبی و فنی از بهترین وسایل ممکن برای تأثیر دعوت به شمار می‌رود.هریک از تمثیلهای قران مانند تابلوهایی ، ماهرانه حالات واوضاع مورد نظر را به ترسیم کشیده‌اند تا مخاطبان با مشاهده مناظر زشت و زیبای گستره حیات بشر ، خود فضاوت کند.تمثیلهای قرانی هر یک تجسید حالتی است که در درون‌ها می‌گذرد که به صورت خیال آمده ، قوه واهمه آنرا یک واقعیت محسوس احساس می‌کند ، لذا گفته‌اند مثل ، تشبیه نامحسوس است به محسوس تا آنچه مودو نظر است گمان رود با وسیله سمعی و نظری قابل درک است .

حق مثل‌ها را زند هرجا به جاش                            می‌کند معقول را محسوس و فاش

تا که دریابد مردم از مثَل                                    آنچه مقصود است بی نقص و خلل

« و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون : این مثلها را برای‌مردم می‌زنیم باشد تا ایشان بیندیشند »

« ولقد ضربنا للناس فی هذا القران من کل مثَلٍ لعلهم یتذکّرون : برای مردم در این قران هر گونه مثالی زدیم تا متذکر گردند و پند گیرند »

« وتلک اللمثال نضربها للناس وما یعلقلها الا العالمون: اینها مثالهایی است که ما برای مردم می‌زنیم و جز دانایان آن را درک نمی‌کنند »

لازم به ذکر است که استدلال هر چند بتواند مطلبی را اثبات کند اما گاه نمیتواند اطمینان نفس برای مخاطب ایجاد کند . این وظیفه را مثل به خوبی می‌تواند ایفا کند. به علاوه مثل نقش زیادی در آرام نمودن انسانهای لجوج و بهانه‌گیر دارد و البته عاملی برای هدایت مؤمنین است . قران در این‌باره می‌فرماید :

« ان الله لا یستحیی ان یضرب مثلاً ما بعوضه فما فوقها فاماالذین آمنوا فیعلمون انه الحق من ربهم و اما الذین کفروا فیقولون مذا ارادالله بهذا مثلا یضِّل به کثیرا و یهدی به کثیرا و ما یضِّل به الا الفاسقون»

ترجمه : خداوند ااز مثل زدن به موجودات کوچک مانند پشه و بالاتر باکی ندارد ،مؤمنین آنرا از ناحیة خداوند می‌دانند و کفار می‌گویند منظور از آوردن این مثل چه بوده است ، خداوند جمعی را گمراه و عده‌ای را با آنها هدایت می‌کند و البته تنها فاسقان را گمراه می‌نماید .

برخی از مثلهای قرانی

       1.« انَّ مثل عیسی کمثل آدم من تراب ثم قال له کن فیکون» داستان عیسی مانند داستان آدم است خداوند او را از خاک خلق نمود و با امر خدا ایجاد گشت. یعنی همانطوریکه که حضرت آدم بدون پدر و مادر خلق شد ، خلقت حضرت عیسی بدون پدربرای خداوند سهلتر است .

       2. تمثیل عالم بی‌عمل به سگ

       3. تمثیل عالم بی عمل به الاغ

       4. تمثیل باطل به کف آب و تمثیل حق به آب

       5. تمثیل انسانِ ناپاک به درخت بی‌ریشه  

       6. تمثیل بذل مال با ریا و منت‌گذاری و اذیت نمودن و به کاشت بذر به صخره و باغ آتش گرفته

       7.تمثیل مال بدون منت و ریا و آزار به باغی که باران مفید برآن ببارد و ثمر مضاعف رهد

       8.تمیل کسی که غیر خدا را بعنوان ولی برگزیند به کسی که خانه‌ای مثل خانه‌ی عنکبوت می‌سازد

       9.تمثیل مدعیان خدایی به عاجزین در مقابل پشه

     10.تمثیل نور خدا به نور ایمان

     11.تمثیل منافقین




ســــمانه حســــن

براین اساس که قران معجزة باقیه حضرت رسول (ص) می‌باشد ، تمام خطابهای عام قران و نیز همه‌ی خطابهایی که ظاهر عام دارند ولی مراد از آنها عموم است ، مخصوص مخاطبین زمان نزول قران نیست بلکه تمام انسانها ، از صدر اسلام تا روز آخر شامل می‌شود . لذا در تمام اعصار و زمانها ، همه‌ی انسانها می‌توانند از اطلاق و عموم خطابهای قرانی استفاده برند و این خطابها برای همة انسانها حجت است .با بیان این مقدمه بنحو اجمال به ذکر برخی خطابهای قران می‌پردازیم :

· گاهی خطاب عام است و مراد از آن عموم مردم می‌باشند.مانند:

« این ما تکونوا یأت بکم الله جمیعاً انَّ الله علی کل شئٍ قدیر : هر کجا که باشید خداوند شما را برای پاداش و کیفر در روز قیامت حاضر می‌کند زیرا او بر هر کاری قادر است»‌ حشر انسانها مخصوص عده‌ای خاص از آنان نیست بلکه همه را شامل می‌شود و خطاب عام در این آیه ،همه‌ی انسانها را در بر می‌گیرد.

· گاهی خطاب عام است و مراد از آن خصوص فرد یا افرادی است.مانند:

« یا ایهاالذین آمنوا لا ترفعوا اصواتکم فوق صوت النبیّ ...: ای کسانی که ایمان آورده‌اید صدایتان را بر صدای پیامبر بلند نکنید» ظاهر این خطاب عمومیت دارد و تمام مؤمنین را شامل می‌شود ، اما با توجه به شأن نزول آیه ، درمی‌یابیم که مخاطبین این آیه فقط مؤمنین صدر اسلام بوده‌اند زیرا حکم آیه مشروط به زمانی است که پیامبر خود در حیات باشد.

· گاهی خطاب خاص و مراد از آن عموم می‌باشد.مانند :

« یا ایهاالنبی اذا طلقتم النساء فطلقوهنَّ لعدتهنَّ ... : ای پیامبر هنگامی که خواستید زنان را طلاق دهید در زمان عده طلاق گویید ...» این حکم هر چند خطاب به پیامبر است ولی عمومیت دارد به طوریکه طلاق گذشته از کراهت و مبغوضیت آن تنها زمانی جایز است که زن از عادت ماهانه پاک شده باشد.

· گاهی خطاب خاص وارد از آن نیز خاص است.مانند :

« یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک ... : ای رسول ، انچه از ناحیه‌ی خداوند بر تو نازل شده به مردم ابلاغ کن ...» خطاب ابلاغ امامت و اعلام جانشینی حضرت ایرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام خاص پیامبر(ص) است .



ســــمانه حســــن

خداوند متعال بارها در قران به همان علتی که ذکر شد یعنی تأکید مطلب و اشاره به اهمیت آن سوگند یاد کرده است . سوگندهای قران بر دو قسمند :

الف ) سوگند خداوند بر خودش :

«‌ فلا و ربک لا یؤمنون ... : به پروردگارت سوگند آنان ایمان نمی‌آوردند.»

«‌ و یَستَنبئونک اَحقُّ هوَ ، قل ایِ و ربی ...: از تومیپرسند قیامت حق است : بگو آری بخدا سوگند حق است »

ب ) سوگند خداوند بر مخلوقات خودش :

در این زمینه سوگندهای متعددی را می‌توانیم مثال بزنیم مانند : سوگند به تین ، زیتون ، نجم ، صافات ، ذاریات ، قران ، عصر ، شمس ، فجر ، قلم ، لیل و نهار ...

« والعصر انَّ الانسان لفی خسر ...» ‚ « والفجر ولیالٍ‌ عشرٍ ...» ‚ « والتین والزیتون ...»و...

می‌دانیم که دستورات زیادی پیرامون نهی از سوگند یاد نمودن انسانها به غیر نام خدا رسیده است و از جملة آنها :

قال الصادق (ع) : « لا اری للرجل ان یخلِف الا بالله ...» : جایز نیست کسی سوگند به غیر از خداوند یاد کند. حال با توجه به این اصل مسلم برگرفته از احادیث ائمه (ع) چگونه خداوند به مخلوقات‌سوگندیاد کرده است ؟ در پاسخ به این سؤال ، می‌توان گفت :

اولاً : ممکن است در تمامی این سوگندها ، مضاف مقدر باشد .یعنی والتین در واقع ( ورب التین ) باشد .

ثانیاً : کسی که سوگند یاد می‌کند به چیزی قسم می‌خورد که مرتبة وجودی و کمال وی از خود او بالاتر است ولی هیچ چیزی بالاتر از خداوند نیست و او بالاتر از همه چیز است لذا او می‌تواند هم به خود و هم به مخلوقات خود سوگند یاد کند .و انسان بایستی به مبدا خلقت و خالق کل شئ سوگند یاد کند چون او فوق هر چیزی است.

امام جواد می‌فرمایند:« خداوند می‌تواند به هر کلام از مخلوقین خود سوگند یاد کند ولی مخلوقین تنها بر وی می‌توانند سوگند یاد کنند»


ســــمانه حســــن