دانشـنامه موضوعی علوم قـرآن و حدیث

موضوعات مطالب

جدل در لغت و اصطلاح :به معنی ریسمان یا طناب را محکم تاباندن است پس معلوم می شود در جدل نوعی استحکام و شدت نهفته است بنابراین در اصطلاح شدت در کلام و تاباندن کلام را چه از روی حق و چه از روی باطل چه با زور و چه با اختیار و چه در مخاصمه و غیر آن جدل گویندمجادله از باب مفاعله بر امتداد و ادامه دلالت دارد بنابراین بحث آنقدر ادامه می‌یابد تا یک طرف ساکت شود . لذا شخصی که جدل می‌کند جدلی گویند .

جدل در قرآن : واژه جدل در قران 23 بار و در  3 معنای کلی استعمال شده است :

مطلق نزاع و دعوا: « و من الناس من یجادل فی الله بغیر علم و یتبع کل شیطان مرید» برخی از مردم بدون علم در کار خدا نزاع و 

ستیزه می‌کنند و از پی هر شیطان گمراه کننده روند .

دفاع از عقیده و شخص: «  فلما ذهب عن ابراهیم الروع و جاء ته البشری ، یجاد لنا فی قوم لوط»  هنگامی که ترس از ابراهیم برفت و بیاموش مژده ( بشارت فرزند )‌ در آن حال برای خلاص قوم لوط با ما به گفتگو و التماس در آمد .

مقابله با خصع از طریق استدلال و عقاید قسمی خود او و اسکات خصم: « قالوا یا نوح قد جا دلتنا فاکثرت جدالنا فاتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین» ، گفتند : ای نوح تو با جدل و گفتگو بسیار کردی اکنون اگر راست می‌گوئی سخن کوتاه کن و بر ما وعده عذابی که داری بیاور .

در علم جدل انواعی را اصطلاح کرده اند از جمله :

1)سبر و تقسیم: سَبر در لغت یعنی غور کردن ، بررسی کردن و در اصطلاح یعنی در یک قضیه کنعاس و بررسی کرده و تمام شقوقی که در یک قضیه وجود دارد بحث و بررسی کنیم .

       و کنتم ازواجاً ثلاثه :    « فاصحاب المیمنته ما اصحاب المیمنته    

                                     واصحاب المشئمه ما اصحاب المشئمه

                                     والسابقون السابقون اولئک المقربون »

2)قول به موجب: از مضمون کلام خصم برای رد عقیده و حرفش استفاده می‌کنیم:اصل کلام خصم را قبول می‌کنیم ولی برایش ثابت می‌کنیم که در تطابق با مصداق اشتباه کرده است. که این نوع خود بر دو قسم است :

الف)صفتی که در کلام خصم هست و براساس آن حکمی ثابت شده است به خود خصم باز گرداندن: «یقولون لئن رجعنا الی المدینهُ لیخرجن الاعز منها الاذل و لله العزه و لرسوله و للمؤمنین و لکن المنافقین لا یعلمون» آنها می‌گویند اگر به مدینه مراجعه کردیم البته باید ارباب عزت و ثروت (منافقین یا یهود) مسلمانان ذلیل (فقیر) را از شهر بیرون کنند و حال آنکه مخصوص خدا و رسول و اصل ایمان است ولی منافقان از این معنی آگاه نیستند . در این آیه خدا می‌فرماید : مطلب صحیحی است که عزیزها حتماً ذلیل‌ها را از شهر بیرون کنند اما بحث این است که منافقین یا یهود مصداق اهل ذلت اند و مصداق عزیزان خدا ، پیامبر و مؤمنان هستند .

 ب)حمل کردن لفظی که در کلام خصم است بر خلاف مرادو منظورگوینده: « و منهم الذین یؤذون النبیَّ هو اُذن ، قل اذن خیرٍ لکم...» ترجمه : بعضی هستند که دائم پیغمبر رامی‌آزرند که می‌گویند او شخص ساده‌ای است (گوش است) بگو ای پیامبر زود باوری من لطفی به نفع شماست ...

علامه طباطبایی در ذیل این آیه اذن را 2 جور معنا کرده است:

· حضرت شنونده‌ی خیر است یعنی اینکه او حرفهای شما را می‌شنود ولی آنچه خیر شما در آن است را قبول می‌کند و یا خیر خواهی مؤمنان را میشنود که در آن خیر شما است.

· حضرت شنوده‌‌ی خیر است یعنی استماع او استماع خیر است یعنی بر پاره‌ای ازحرفها که احیایاً دروغ است گوش می‌دهند لکن صرفاً به احترام گوینده کلام او را در ظاهر حمل به صحت می‌کنند تا هتک حرمت او نشده‌باشد  خود نیز به مردم گمان بد نبرده باشند.

 (3تسلیم: قبول فرضی محال به طور منفی یا مشروط و اثبات اینکه چون شروط ممنوع الوقوع است پس مطلب مذکور نیز ممنوع الوقوع است . بنابراین مخاطب با توجه به مقدمه ساکت می‌شود: « لو کان فیهما آلهةٌ الاالله لفسدتا فسبحان الله رب العرش عمّا یصفون»‌

ترجمه : اگر جز خدای یگانه ، خدای دیگی وجود داشت خلل و فساد در آسمان و زمین راه می‌یافت پس بدانید پاک ومنزه است خدا از توصیف مشرکان.

4)اسجال: آوردن الفاظی که وقوع مطلب را بر مخاطب مسجّل می‌کند.در آیات قران در مقام دعا به خدا عرضه می‌کنیم:« ربنا وآتنا ما وعدتنا علی رُسُلک و لا تُخزِنایوم القیامة انک لاتخلف المیعاد» در این آیه داخل شدن مؤمنان در بهشت قطعی و مسجل است بنابراین برای سرایت این امر به خودمان خدا را با این صفت توصیف می‌کنیم .

5)انتقال: استدلال کننده در بحث ، به استدلال دیگری منتقل گردد غیر از آنچه در ابتدا در پیش گرفته بود ، چون خصم و وجه دلالت را ازاستدلال نفهمیده است و یا دانسته مغالطه می‌کند.« الم تر الی الذین حاجَّ ابراهیم فی ربه ان آتاه الله الملک اذ قال ابراهیم ربی الذی یُحیی و یُمیت قال انا اُحیی و اُمیت قال ابراهیم فانَّ الله یأتی بالشمس من المشرق فأتِ بها من المغرب فَبُهت الذی کفر ، والله لایهدی القوم الظالمین» ترجمه : آیا ندیدی که پادشاه زمان ابراهیم(ع) نمرود درباره‌ی یکتایی خدا با ابراهیم به جدل برخاست چون ابراهیم گفت:خدای من آنست که خلق را زنده می‌کندو باز می‌میراند ، نمرود گفت : من هم زنده‌میگردانم و میمیرانم ابراهیم (ع) (از این دلیل عدول کرد) گفت که خداوند خورشید را از طرف مشرق بر‌آورد تو اگر می‌توانی از مغرب بیرون آر، آن کافر نادان در جواب عاجز ماند که خدا رهنمای ستمکاران نخواهد بود .

6)مناقضه: نقض در لغت به معنای خراب کردن است . مناقضه مصدر از باب مفاعله است به معنی سخن بر خلاف یکدیگر گفتن به نحوی که طرف مقابل خراب شود. « ان الذین کذّبوا بآیاتنا واستکبروا عنها لا تفتّح لهم ابواب السماء و لا یدخلون الجنة حتی یلج الجمل فی سَمِّالخیاط و کذلک نجزی المجرمین» از نظر جدل یکی از انواع استدلال جدلی تعلیق کردن مطلبی به امری محال است تا اشاره باشد به اینکه وقوع آن مطلب محال است مانند آنچه که خداوند در این آیه مطرح نموده است. خدا در این آیه شریفه عدم تناسب بهشت در مقابل اعمال مستکبران ومکذبان آیات الهی را یادآور می‌شود و می‌فرماید :اگر جمل (شتر یا ریسمان لنگرکشتی) از سوراخ سوزن عبور نمود مستکبران نیز مستحق بهشت می‌شوند همانطوریکه ادخال جمل در سوزن محال است داخل شدن مستکبران در بهشت محال است. این نحو بیان و استدلال ، سرکوب ، استحقار و پایین آوردن طرف مقابل را در بردارد .


ســــمانه حســــن

جدل در قران