یکی از مسائلی که از دیر زمان در مورد قرانکریم وجود داشته است و دانشمندان علم اصول و علوم قران به آن پرداختهاند موضوع نسخ است . پدیدهی نسخ در قوانین بشری با آنچه که در قوانین آسمانی مطرح است ، تفاوتی بنیادین و اساسی دارد.تغییرات مداوم مستمری که در مقررات وضع شده توسط قانونگذاران مشاهده میگردد، همگی ناشی از عدم وقوف و اطلاع کامل به جوانب امور و مسبوق به نوعی ناآگاهی نسبت به حوادث و امور زندگی است که با گذشت زمان بر انسان روشن میگرددوبا پدیدار شدن نقاط ضعف و آگاهی یافتن از کاستیها و نادرستیهاقانونگذار بشری اقدام به ترمیم ، تکمیل ، بازنگری ویا نسخ قانون سابق مینماید .
حال باید پرسید قوانین الهی چگونهاند ؟ آیا در قوانین صادر از منبع وحی نیز ، تغییر و تبدیل وجود دارد؟
پاسخ این سؤال مثبت است . اما باید توجه داشت که فلسفة تغییر و تبدیل در قوانین الهی با فلسفة الهی با فلسفة تغییر و تبدیل در قوانین بشری کاملاً متفاوت است . در این مسئله قانونگذار که شارع مقدس است با علم و آگاهی و احاطهی کامل نسبت به همهی جوانب امور قوانین را به صورت تدریجی با رعایت حال و موقعیت مردم وضع میکند.میزان درجهکمال وترقی و پیشرفت امّتها تناسب تام و تمامی با نوع قوانین مقرر برای آنها دارد. هر امتی قانون خاصِ خود را میطلبد ، تااز نردبان کمال بالا رود.
حکمت نسخ در شرایع الهی نیز جز این نیست .نسخ در واقع پاسخی به نیازهای ضروری هر مکتب و برنامة عملی برای جوامع بشری است. اهمیت شناخت نسخ ، و توجه به این امر از سخنان بزرگان دین به خوبی مشهود است .
ابو عبد الرحمن سُلَمی از امام علی (ع) نقل میکند که آن حضرت در برخورد با یک قاضی از کوفه از او پرسید : هل تعرفُ النّاسخَ منَ المنسوخ ؟ فقال لا ، فقال : هلَکتَ و اَهلکَتَ ( آیانسبت به ناسخ و منسوخ قران شناخت داری ؟ گفت نه حضرت فرمود : خودت را هلاک نمودی و دیگران را هم به ورطهی هلاکت افکندی.) زرکشی در البرهان، سیوطی در الاتقان، وزرقانی در مناهل العرفان، روایتی را آوردهاند که حضرت علی (ع)از کسی که قصّهای قران را بازگو مینمود همین سؤال را کرد . این اختلاف ظاهراً از لفظ قاضٍ یا قاضً ناشی شده است.